خدا کند که اشتباه نکنم و حافظهام مرا درست یاری دهد به نوشتن موضوعی که میخواهم دربارهاش گفتگو کنم. سالها قبل (اوایل دهه سالهای ۶۰ هجری شمسی) در بخشی از کتاب "یک بستر و دو رویا" به نویسندگی آندره فونتن سردبیر سیاسی آنزمان لوموند فرانسه، و ترجمه استادانه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، به موضوعی برخوردم که به لحاظ کمتجربگیام در شنیدن زد و بندهای دنیای سیاست، برایم بسیار شگفتآور مینمود. اما داستان را باید با معرفی کوتاهی از کیسینجر آغاز کرد: کیسینجر یکی از متفکرین و تصمیم سازان سیاست خارجی آمریکا، و یکی از برجسته ترین وزرای امور خارجه آمریکا (برجستگی از منظر خود سیاستمداران و مردم آمریکا) است که در زمان نیکسون همو بود که به عنوان معمار اصلی ذوب شدن یخ روابط مابین چین و آمریکا و برقراری رابطهی گرم و باثبات سالیان بعدِ چین با جامعه بین المللی مشهور است. پس از شکست بزرگ اعراب از اسراییل در سال ۱۹۶۷ که به جنگ ۶ روزه معروف شد و اشغال بخشهای مهمی از سرزمین اعراب توسط اسراییل طی همان جنگ، آندره فونتن نقل میکند، که کیسینجر در همان زمانها به اسراییلی ها گوشزد میکند باید در جنگ دیگری که پیش میآید (۱۹۷۳) بگونهای تن به شکست داده و بخشهایی از اراضی اشغالی را به کشورهای عربی بازپس دهد و با اعمال این سیاست، حس خدشه دار شدن غرور ملی و تحقیری که در اعراب در اثر شکست ۱۹۶۷ درشان بوجود آمده از بین برود و احساس ملت عرب با حس پیروزی و اعتماد به نفس جایگزین شود تا شاید احساس تازه بتواند از درجه انتقام جویی ها بکاهد، و در طی زمان اعراب را به گرد میزی با اسراییلیان به گفتگو نشاند، تا زخمهای تاریخی آلام یافته و به مودت بدل گردد
به گمان نگارندهی این نوشتار، در صورت عدم وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در ایران، نظراتی که کیسینجر ارائه داده بود نعل به نعل بمورد اجرا در میآمد، چنانچه دیدیم به رغم تحریک کردن اعراب از سوی تهرانِ پس از انقلاب - چه در زمان خمینی و چه در زمان خامنه ای - اما بسیاری از کشورهای عربی و شخصیت های مبارز که روزی حاضر نبودند، سر به تن اسراییل باشد از جمله کشور مصر، اردن و مراکش و رهبر گروه عمده فلسطینیان، یعنی یاسرعرفات، به چنین مذاکراتی تن دادند و آنچه فونتن از قول کیسینجر نقل کرده بود در کتاب "یک بستر و دو رویا" و یا تحلیل خود فونتن بود از روابط پشت پرده سیاستهای آمریکا به مدیریت کیسینجر، تقریبا تحقق یافت
اما همه اینها گفتم که ماجرای دیگری را بگویم و قصدم به هیچ عنوان یادآوری دشمنی یا دوستی اعراب و اسراییل نبود. آنچه که ذهن مرا مشغول کرده در یکهفته اخیر، به تور افتادن مبهم مدرن ترین هواپیمای جاسوسی و نظامی (پرندهٔ هدایت پذیر از دور) آمریکایی است، که سر از ایران درآورد، و نمایش آن توسط دستگاه تبلیغاتی رژیم و سپس عدم اجابت درخواست رییس جمهور آمریکا از سوی حاکمان ایران مبنی بر بازپسگیری هواپیمای مورد بحث، همه و همه سبب شد تا شوری برپا سازد و به نوعی به یک غرور ملی تبدیل گردد. اما اگر ایجاد چنین غروری از همان جنسی باشد که کیسینجر در نظر داشت و آندره فونتن، آنرا مورد تحلیل قرار داد برای جنگ میان اعراب و اسراییل، باید در انتظار تحولات دیگری نیز بود که پس از ارضا غرور ملی در پی خواهد آمد
به گمان نگارندهی این نوشتار، در صورت عدم وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در ایران، نظراتی که کیسینجر ارائه داده بود نعل به نعل بمورد اجرا در میآمد، چنانچه دیدیم به رغم تحریک کردن اعراب از سوی تهرانِ پس از انقلاب - چه در زمان خمینی و چه در زمان خامنه ای - اما بسیاری از کشورهای عربی و شخصیت های مبارز که روزی حاضر نبودند، سر به تن اسراییل باشد از جمله کشور مصر، اردن و مراکش و رهبر گروه عمده فلسطینیان، یعنی یاسرعرفات، به چنین مذاکراتی تن دادند و آنچه فونتن از قول کیسینجر نقل کرده بود در کتاب "یک بستر و دو رویا" و یا تحلیل خود فونتن بود از روابط پشت پرده سیاستهای آمریکا به مدیریت کیسینجر، تقریبا تحقق یافت
اما همه اینها گفتم که ماجرای دیگری را بگویم و قصدم به هیچ عنوان یادآوری دشمنی یا دوستی اعراب و اسراییل نبود. آنچه که ذهن مرا مشغول کرده در یکهفته اخیر، به تور افتادن مبهم مدرن ترین هواپیمای جاسوسی و نظامی (پرندهٔ هدایت پذیر از دور) آمریکایی است، که سر از ایران درآورد، و نمایش آن توسط دستگاه تبلیغاتی رژیم و سپس عدم اجابت درخواست رییس جمهور آمریکا از سوی حاکمان ایران مبنی بر بازپسگیری هواپیمای مورد بحث، همه و همه سبب شد تا شوری برپا سازد و به نوعی به یک غرور ملی تبدیل گردد. اما اگر ایجاد چنین غروری از همان جنسی باشد که کیسینجر در نظر داشت و آندره فونتن، آنرا مورد تحلیل قرار داد برای جنگ میان اعراب و اسراییل، باید در انتظار تحولات دیگری نیز بود که پس از ارضا غرور ملی در پی خواهد آمد