Tuesday, November 30, 2010

شهلا قاتل نیست: باید به سراغ متهم ردیف اول یعنی جمهوری اسلامی رفت



 
او یعنی ناصر محمد خانی به خاطرارضا شهوت ورفع خماری های ناشی ازاعتیاد به مواد مخدر با سواستفاده ازاحساسات پاک وعاشقانه یک دختریا یک زن- عشق شهلا را بخود به بازی می گیرد و تا آنجا که فرصت ومکنتش به او اجازه می دهد عیاشی های خود را استمرار می بخشد و سرانجام موقعیتی پدید می آورد که جانی بگونه ای وحشیانه ستانده می شود و جان دیگری بی تاب درراهروهای جمهوری اسلامی به انتظارستانده شدن سرگردان می ماند: برای هشت سال
 شهلا قاتل نیست. قاتل کس یا کسانی هستند که با وضع قوانین زن ستیزوجاری شدن آن درابعاد گوناگون جامعه و تشویق وترویج فرهنگ مردسالارانه ازطریق رسانه ملی و با پخش سریالهای مبتذل- هرروزه باوردرجه دوم بودن زن به عنوان یک انسان را اشاعه و تبلیغ می کنند
 چرا لاله باید کشته شود و شهلا راهی چوبه دار. کاملا آشکاراست که طولانی شدن دوران حبس قبل ازاعدام بمدت هشت سال و تصمیم به توقف اعدام توسط رییس وقت قوه قضائیه دلیلی است برابهامات پرونده جنایت یاد شده و شواهدی که بمرورازلابلای پرونده این جنایت به بیرون درزکرده و نیزاظهارات اخیر یکی از افسران آگاهی که درآغازکار بطورمستقیم به پرونده دسترسی داشته همه نشان از آن دارد که این اعدام نوعی از سرواکردن و باری بهر جهت برخورد کردن دستگاه عریض وطویل قضائی جمهوری اسلامی با موضوعات پیچیده است وهمانطورکه رئیس پیشین این دستگاه اعتراف نمود قوه قضائیه را به شکل ویرانه ای تحویل گرفته و بنظرمی رسد این دستگاه -که بوی کهنگی و واپسگرایی آن سالهاست برای جامعه آزاردهنده است - بدون رفع نواقص همچنان ویرانه دست بدست میگردد
 آری شهلا تاوان ناهنجاری های اجتماعی-فرهنگی-اقتصادی-سیاسی ناشی ازبی برنامگی ها و سومدیریت های سی ساله را پرداخت می کند واو دراین راه تنها نیست و این داستان ادامه خواهد داشت
 ظاهرا کاری ازما ساخته نیست درجائی که وکلای دلسوز- توان و امکان دفاع ندارند و قضات شریف و زحمتکش دستشان از پرونده های حساس سیاسی واجتماعی کوتاه بوده و به حاشیه ای رانده شده اند اما ازاین آخرین تلاشها فرو نمی گذاریم

*****
و اینک روی سخنم با بازماندگان لاله است - آری لاله کسی که دراثر بی تدبیری و شهوترانی مردش باید درعنفوان جوانی دستش از دنیا کوتاه شده وخانواده یا خانواده هایی را درسوگ خود وبا خشمی نهان دردل باقی گذارد
ای نازنینان- ای پدر- ای مادر- ای فرزندان- کمی به خود آئید. ستاندن جان هرانسانی به هردلیلی راه حل عاقلانه معضلات اجتماعی نیست. بخود آئید وبیندیشید که با اعدام شهلا جاهد مساله حل نمی شود و اگر گمان دارید که این دست ازاعدام ها از ابعاد اینگونه فاجعه ها کاسته یا بطور کامل از جامعه محوشان می کند بدانید پنداری نارواست واگرچنین بود با این ابعاد اعدام و قطع دست و قصاص طی سالیان گذشته می بایست هم اینک درجامعه ای بهشت گونه می زیستیم و تکرار فاجعه را هرگزنمی دیدیم
ای بزرگواران اگر چه شما با از دست دادن یک عزیزغمی جانکاه دردلهایتان لانه کرده اما پس از سالیان شکیبایی امید است خشم و غضب ناشی ازرخداد عظیم زندگانیتان کمرنگ شده و چه بسا خود را به اندیشه عفو و بخشش مبدل کرده حال که قوانین جاری دو گزینه اختیاربخشیدن زندگانی را دردستان شما ویا جاری کردن خطبه مرگ را برلبان شما پیش روی شما نهاده - بیائید ازسراندیشه جان انسانی را نستانید وشادی کوتاه وکم بهای یک لحظه ارضا نفرت را به گرفتاری یک عمرعذاب وجدان مفروشید
در این لحظه که این یادداشت را می نگارم اطمینان ندارم آیا جانی را که ازآن گفتکو کرده ام ستانده شده است ویا فرصت اندیشیدن و ازسرعقل عمل کردن باقی است
اگر چه با هر گونه اعدامی مخالفم و به تقلید ازنیاکان انگشت شصت خود را به عنوان مخالفت با اعدام بصورت وارونه نشان میدهم اما اگر قرارست کسی اعدام شود باید به سراغ متهم ردیف اول یعنی جمهوری اسلامی رفت 

Monday, November 29, 2010

انحراف افکار عمومی از مسائل مهم، توسط دستگاه امنیتی رژیم، اصلی ترین استراتژی اتاق فکر حاکمان


رژیم جمهوری اسلامی برای به انحراف کشیدن افکارعمومی ازدست زدن به هیچ جنایتی رویگردان نیست. با نگاهی به رویدادهای تروریستی وخبرسازماههای اخیرمی توان به این نتیجه دست یافت که هرگاه حاکمان تهران خود را دست به گریبان مسائل حساس می یابند سلسله اتفاقات مشکوکی به جریان می افتد که باعث می شود توجه به آن موضوع مهم تحت الشعاع قرارگرفته وتا چندی افکارعمومی به سمت موضوع خبرسازتازه سوق یابد. ازجمله رویدادهای مهمی که درروزهای اخیررژیم علاقه ندارد نظرویژه ای به آن معطوف شود سالروز شانزدهم آذر یعنی روز دانشجوست. همواره این روز وبرنامه ریزی های دانشجویی برای هرچه باشکوهتر برگزارکردن آن لرزه براندام رژیم انداخته تا جایی که به آن بعنوان یکی از روزهایی که می تواند کار رژیم را از بیخ و بن بسازد وآنرا ازدایره قدرت خارج ساخته و سرانجام ساقط کند نگاه ویژه ای دارد وخواهدداشت. ازموضوعات مهم دیگری که رژیم نسبت به آن ضعف دارد و به لحاظ عدم برنامه ریزی علمی واصولی چندیست که دارد درمرداب آن به ته کشیده می شود مساله اجرایی کردن حذف سوبسیدها یا به عبارت دیگر هدفمندی یارانه هاست که پیامدهای آن درشرائط فعلی می تواند به یک تشنج وسرانجام حرکت گسترده اجتماعی ختم شود ورژیم را با سلسله رویدادهای دردسرسازمواجه کند. دیگرموضوعی که دولت فعلی دوست ندارد آن بعنوان سر لوحه خبرها بویژه خبرهای داخلی قرارگیرد و تلاش می کند آنرا به حاشیه براند بحث عقب نشینی حکومت دربرابرمواضع قبلیش پیرامون موضوع هسته ایست. اززمان بدولت رسیدن احمدی نژاد همگان آگاهند که افسارامورخارجی بیش از پیش در دست خامنه ای بوده است و درشش هفت سال گذشته نقشه و طرح راه خامنه ای بوده است که دراین رابطه مو بمو بمورد اجرا درآمده وحال که به نقطه ای رسیده که رژیم مجبوراست برای بهم آوردن سروته قضیه گردن خود را خم کرده و امتیازات گسترده ای برای طرفهای مذاکره قائل شود درآستانه گفتگوها انحراف افکار عمومی در سرلوحه اموردستگاههای امنیتی قرارگرفته وادامه نیزخواهد داشت. رژیم بخوبی آگاه است که ملت به نتایج مذاکرات چشم دوخته چرا که طی سالهای اخیردولت هزینه های هنگفتی بابت آن از جیب ملت پرداخته است. دوستان عزیز ضمن پیگیری همه خبر های اینروزها هشیار باشید ازموضوعات اصلی غافل نشویم. با آرزوی آزادی همه دربندان سیاسی  زنده باد دانشجویان مقاوم و سلحشورایران

افشای اسناد توسط ویکی لیکس: مشکوک درعین حال برای حاکمان ایران دلهره آور


افشای این حجم از اسناد محرمانه توسط ویکی لیکس را باید با نظرتردید نگاه کرد. این افشاگری اگرچه بظاهرمنافع امریکا را هدف قرارداده اما کمی ساده انگارانه به نظرمی رسد اگر فقط از این منظر با آن برخورد شود. این احتمال چندان دوراز ذهن نیست که آنرا بتوان نوعی تسویه حساب گروه های قدرتمند و جناح های سیاسی داخل امریکا قلمداد کرد ودرنهایت بهره اصلی از پیامدهای آنرا نصیب گروه های تندرو و جنگ طلب پنداشت. در حال حاضربرملا شدن این اطلاعات دغدغه ای برای دولتمردان بویژه از نوع خاورمیانه ای آن بوجود خواهد آورد وبزودی تنش های جدی بدنبال خواهد داشت وحقیقتا باید دید که منفعت آن بسود چه کسانی ترازوی سیاست را سنگینتر خواهد کرد. درصورتیکه سکان سیاست بدست تندروها بیفتد کشورهای دیگری باید انتظار سرنوشت عراق را داشته باشند. ازسوی دیگریکی از ویژگی های روشدن پاره ای اطلاعات محرمانه که ازقضا مسائل مربوط به ایران نیزدربین آنها از حجم برجسته ای(!) برخوردار است می تواند بمثابه هشداری از سوی غرب به ایران تلقی شود بگونه ای که نظرتکیه زنندگان برمسند قدرت در تهران به معادلات سیاسی-نظامی-امنیتی پشت پرده و راهکارهای مطرح واما جدی میان کارشناسان و تصمیم سازان منطقه وابرقدرتها برسرموضوعات مهم جهانی معطوف گردد والبته درهردو صورت این موضوع خوشایند حاکمان ایران نبوده وازهم اکنون برایشان دلهره آورخواهد بود اگرچه همچنان خود را در زمره کوبندگان به طبل جنگ می نمایانند. باشد که ملت شریف ایران هزینه گزافی نپردازد

Saturday, November 27, 2010

مروری بر آثار مشهورگرافیکی موریس اشر: متفکرانه و بهت آور

موریس کرنلس اشر (Maurits Cornelis Escher در ۱۷ ژوئن ۱۸۹۸ در لی واردن مرکز ایالات فریزلند در بخش شمالی هلند پا به دنیا نهاد. او دورهٔ دبیرستان و بیشتر جوانیش را در آنجا گذراند. وی از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲ زیرنظرجسورن موسکویتا در هارلم به تحصیل در رشتهٔ گرافیک پرداخت. اشر پس از پایان تحصیلاتش در این رشته، به دفعات بخصوص به ایتالیا مسافرت کرد و از ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۵ در رم اقامت داشت. ظهور فاشیسم در این دوران، زندگی را در رم برای او بیشتر و بیشتر غیر قابل تحمل می‌کرد، بنابراین در ژوئیه ۱۹۳۵ به شاتوداوراکس در سوئیس رفت. از ماه مه تا ژوئن ۱۹۳۶، او آخرین سفر مطالعاتی خود را از سواحل ایتالیا تا اسپانیا با کشتی اجرا نمود. در ۱۹۳۷ به اوکل نزدیک بروکسل رفت و در سال ۱۹۴۱ از آنجا به هلند بازگشت تا در باژن اقامت گزیند. در ۱۹۷۰ به لارن رفت و در ۲۷ مارس ۱۹۷۲ درگذشت.
او به خاطر آثار الهام گرفته شده از ریاضی خود در جهان مشهور است. این هنرمند می‌توانست با نقاشی‌های خود سازه‌هایی ترسیم نماید که به نظر غیرممکن می‌رسیدند و به نوعی مفهوم بی‌نهایت را تداعی می‌کردند. مفهوم دیگری که در نقاشیهای این گرافیست زیاد به چشم می‌خورد، مفهوم دگردیسی و تبدیل و تناسخ یک موجود به موجودی دیگر در زنجیره‌ای بی‌انتهاست.
یکی از مشهورترین آثار او به نام «دستانی که نقاشی می‌کنند» است.
 منبع: ویکیپدیا 













Wednesday, November 24, 2010

"به یاد شاعر "این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست



 استاد بزرگ زبان و ادبیات فارسی دکتر خسرو فرشیدورد ، چندی قبل در تنهایی و بیماری در "سرای سالمندان نیکان" در تهران به دیار باقی شتافت.
دکتر فرشیدورد از استادان پیشکسوت دانشکده زبان و ادبیات فارسی و دارای شهرت جهانی و دیدگاههای ویژه در عرصه دستور زبان بود..مقالات و  کتابهای فراوان و بسیار ارجمندی در حوزه دستور زبان فارسی و زبان شناسی و نقد ادبی و تحقیقات ادبی از آن استاد درگذشته برجای مانده است.

فرشیدورد چند سال قبل از دانشگاه تهران بازنشسته شد. وی مدتی را با بستگانش زندگی کرد و چندی پیش به سرای سالمندان نیکان منتقل شد که در آنجا دار فانی را وداع گفت. دکتر فرشیدورد به زبان و شعر فارسی عشق و غیرت فراوان داشت. این شعر که از مشهورترین سروده های استاد نیز هست به خوبی عشق او به ایران و فرهنگ این سرزمین را نشان می دهد:

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست
آوارگی وخانه به دوشی چه بلایی ست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
 

 یادش زنده وگرامی باد

منبع: خبرآنلاین

Tuesday, November 23, 2010

غلامحسین محسنی اژه ای سخنگوی بی یال و کوپال اربابان قدرت

غلامحسین محسنی اژه ای که متولد  ۱۳۳۵ هجری شمسی در اصفهان است، پس از پایان تحصیلات خود از حوزه علمیه قم و با تاخیری ۶ ساله پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به امر قضا در جمهوری اسلامی مشغول شد. در تاریخ مبارزاتی قشرهای مختلف مردم قبل از انقلاب هیچ کجا صحبتی از فعالیت های برجسته او نشده است و زندگی سیاسی او تا سال ۱۳۶۳ در هاله ای از ابهام قرار دارد. بخش های تقریبا روشن وعلنی از فعالیت های او شامل تصدی مسولیت گزینش وزارت اطلاعات در سالهای ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴ همچنین نمایندگی قوه قضائیه در سالهای۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ بوده و در طول سالهای بین ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۴ که به سالهای سیاه ترور وکشتار مخالفین داخل و خارج معروف است اطلاعات روشنی ازفعالیت های او در دست نیست. اما با توجه به فعالیت های بعدی او به نظرمی رسد هیچگاه در سرکوب مخالفین حکومت بیکار نبوده وهمواره از دست اندر کاران پشت پرده خاموش کردن مخالفین بوده است. در سال ۱۳۷۴ اودوباره در جلوی صحنه سیاست ظاهر شده و در سمت دادستان ویژه روحانیت تهران به فعالیت پرداخته است.
او بین سالهای ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۴ نقش دادستان کل ویژه روحانیت و بموازات آن مسولیت مجتمع قضایی ویژه رسیدگی به جرائم کارکنان دولت را بعهده گرفت. اژه ای طی این سالها در محکوم کردن بسیاری از روحانیون مخالف و سرشناس حکومت نقش موثر و بسزایی داشت و پس از برملا شدن قتل های زنجیره ای دردوران ریاست جمهوری خاتمی، اکبر گنجی  طی مقالات و کتابهایی که منتشرنمود به طور مکرر اژه ای را به دست داشتن دراین قتلها متهم کرد.
در سال ۱۳۷۷ ریاست جنجالی دادگاه غلامحسین کرباسچی به عهده اژه ای واگذاشته شد ودر آن دادگاه هم، کرباسچی را به اتهام جرایم مالی به ۳ سال حبس و ۱۰ سال محرومیت از مشاغل دولتی و جزای نقدی محکوم کرد. کرباسچی از جمله متهم به استفاده از امکانات شهرداری تهران در جهت حمایت از کاندیدای خاص در انتخابات هفتم ریاست جمهوری بود. ده سال بعد از این دادگاه وزیر دادگستری ایران اظهار داشت پخش دادگاه از طریق رسانه‌ها به احساس عدالت و امنیت قضایی لطمه زده چرا که غلامحسین محسنی اژه ای به طور همزمان هم مدعی بوده و هم قاضی و همین پرونده موجب احیای دادسراها شد.
از مهمترین و خبرسازترین اعمال او که در محافل داخلی وخارجی به عنوان لکه ای سیاه در پرونده اژه ای سروصدای زیادی برپا کرد پرتاب قندان از طرف او به سوی عیسی سحرخیز نماینده مدیران مطبوعات در این هیات و از آن بدتر گلاویز شدن و نهایتا گاز گرفتن شانه چپ سحرخیز بود. در این ارتباط تاکنون به شکایت سحرخیز از او در هیچ دادگاهی رسیدگی نشده است.
غلامحسین محسنی اژه ای در سال ۱۳۸۴ و در کابینه اول محمود احمدی نژاد به سمت وزیر اطلاعات منصوب شد وگفته شد بدنبال اختلاف با شیوه اداره جلسات هیات دولت و مخالفت او با مشائی توسط احمدی نژاد برکنار گردید. اما از آنجا که تحولات از این دست در جمهوری اسلامی همواره با حرف و حدیث هایی همراه بوده این برکناری در پرده ای از ابهام و در پی پاره ای زدوبند های احتمالی پشت پرده سیاسی در سال ۱۳۸۸ انجام پذیرفت. او کمتر از دوهفته پس از برکناری از وزارت اطلاعات دوباره به قوه قضائیه باز گشت و توسط صادق لاریجانی به دادستانی کل کشور منصوب شد که این حرکت در زمان خودش به دهن کجی صادق لاریجانی و احتمالا خامنه ای، به احمدی نژاد تعبیر گردید.
در آخرین جنجال خبری پیرامون اژه ای مساله دستگیری علی شکوری راد عضو ارشد جبهه مشارکت در ماه گذشته بود. علی شکوری راد طی دو مقاله بشدت به غلامحسین اژه ای تاخته و او را از ادامه راه سعید مرتضوی بر حذر داشته بود. شکوری راد سرانجام مرتضوی را با همه هوشمندی هایش به رخ اژه ای کشیده وعاقبت کار اژه ای را که کم هوش تر از مرتضوی دانسته، بدترپنداشته و دوران اقتدار اورا در قدرت خیلی کوتاه مدت تر از دوران تصدی مرتضوی براریکه تاخت و تاز وی متصورشده بود.
****
غلامحسین محسنی اژه ای پس از انتخابات ۱۳۸۸ بارها و بارها از تریبون های رسمی جمهوری اسلامی رهبران معترضین به انتخابات را تهدید به دستگیری و زندان کرده ولی از آنجا که دستگیری موسوی و کروبی می تواند پیامد های داخلی و بین المللی گسترده ای داشته باشد و ابعاد آن نیز برای حکومت و نیروهای امنیتی تا حدی ناشناخته است تا کنون این تهدید ها در حد حرف و گاهی ایجاد مزاحمت برای دو رهبر مخالف  باقی مانده است. روز ۱۶ آذر از مقاطع بسیار مهم اعتراض مخالفین به حکومت است و حکومت همواره در چنین روزهایی نیروهای امنیتی و انتظامی خود را بگونه ای گسترده و همه جانبه در روند کنترل اوضاع، بسیج کرده است. مهندس میر حسین موسوی بمناسبت همین روز  طی بیانیه ای این روز را گرامی داشته و ضمن رهنمود هایی به مخالفین حکومت حاکمان را نیز مورد هشدار قرار داده است. در پی صدور این بیانیه محسنی اژه ای که به نظر میرسد خود در جایگاه دادستان کل کشور دارای ابتکارعمل و قدرت لازم نبوده وهمچون سخنگوی بی یال و کوپال اربابان نقطه نظرهای بالا دستی هایش را در تریبون های رسمی اعلام می کند اینبار نیز تهدیدات تکراری خود را دوباره تکرارمی کند. ۱۶ آذر روز دانشجو سمبل مقاومت در برابر خشونت و دیکتاتوری که همواره لرزه بر پایه های حکومت ایجاد کرده و دغدغه های فکری و روانی برای دست اندر کاران از جمله اژه ای فراهم نموده، آنها را به درشت گویی واداشته و قطعا از این دست ازتهدید های توخالی تا برگزاری این روزبطور مستمر دیده و شنیده خواهد شد. با یاد همه دانشجویان به خون درغلطیده و با آرزوی آزادی تمامی دانشجویان در بند روز ۱۶ آذر فرخنده و پیروز باد.

Saturday, November 20, 2010

۴آذر روز مبارزه با خشونت علیه زنان یاد پروانه فروهر، زهرا کاظمی، ندا آقا سلطان، زهرا بنی یعقوب، ترانه موسوی و... را زنده بداریم

 ۲۵نوامبر ۱۹۶۰یعنی درست ۵۰ سال پیش جسد سه زن در کنار مردابی در شمال جمهوری دومینیکن کشف شد که بلافاصله معلوم گشت جسدها متعلق به خواهران میرابل از طرفداران آزادی و از اعضای جنبش مقاومت دومینیکن بوده و به دلیل مبارزه علیه دیکتاتوری حاکم بر کشورتوسط ماموران امنیتی دستگاه جبار رافائل تریژیلو وبدستور مستقیم شخص او بقتل رسیده اند. قتل این سه خواهر، موجب گردید تا مردم بر علیه حکومت دیکتاتوری، بپا خیزد ودست به شورش بزند. اما سرکوب وخشونت حاکمان ازمقاومت مردم نکاست وبا استمرارمبارزه، پیروزی ببار نشست. از آن پس خواهران میرابل به عنوان نشانه مبارزه و مقاومت مطرح گردیدند تا سرانجام زنان آمریکای لاتین در روز ۲۵ نوامبر ۱۹۸۱ آنروز را روز مبارزه با خشونت زنان نامیدند. در پی آن در سال ۱۹۹۹ سازمان ملل ۲۵ نوامبر را به همین عنوان برسمیت شناخت و از آن پس همه ساله ۲۵ نوامبر یا ۴ آذر در همه کشورها یاد همه زنان مورد خشونت بویژه خشونت دولتی ناشی از ظلم حاکمان مستبد را زنده و گرامی می دارند. به همین مناسبت بیاییم به نحو شایسته یاد زنان عزیزایرانی بقتل رسیده در راه آزادی از جمله پروانه فروهر- زهرا کاظمی- ندا آقاسلطان – زهرا بنی یعقوب – ترانه موسوی و... را گرامی بداریم و نیز آزادی صدها و هزاران زن ومرد زندانی دربند و زیر شکنجه از جمله - بهاره هدايت- مهديه گلرو- عاطفه نبوی-صهبا رضوانی- منيژه نصراللهی- سوسن تبيانيان-فرح واضحان- معصومه ياوری- نازيلا دشتی- عاليه اقدام دوست-زهرا جباری- کفايت ملک محمدی- ريحانه حاج ابراهيم دباغ-عذراسادات قاضی ميرسعيد- پروين جواد زاده- فاطمه خرم جو- هنگامه شهيدی- مهسا رحمتی-نسرین ستوده ... را آرزو کنیم. باشد که با استمراراعتراض، آتش خشم و نفرت ازدیکتاتوردر دلهایمان خاموش نگردد.



Friday, November 19, 2010

افتخاری چهره براستی ماندگار به زباله دان تاریخ پیوست

افتخاری دستمزد حرکت غیر مردمی خود را با افتخار دریافت کرد
او براستی مستحق دریافت جایزه ماندگاری است. افتخاری چندی است که با پیوستن به جبهه مقابل ملت سلحشور ایران منتظر دریافت این جایزه بود و دریافت این افتخار کمی هم دیر شده بود و باید زودتر از اینها نائل به چنین لقبی می شد. افتخاری چهره براستی ماندگار در تاریخ خواهد بود
او به تاریخ پیوست: به زباله دان تاریخ    

Friday, November 12, 2010

نوزاد ۴۰ روزه خانواده "بالاترین": بدنبال گوش های شنوا

روز سه شنبه دوازدهم مهر یا چهارم اکتبر بود که به توصیه یکی ازدوستان و با احترام به او به عضویت سایت پرطرفدار"بالاترین" درآمدم.
امروز بعد از حمام زایمان چهل روزگی، خود را درعرصه تازه ای اززندگی جدید یافتم و برآن شدم تا درد دلی کنم ازدلمشغولی های چهل روزه پیوندم با بچه های "بالاترین". باشد که گوش شنوایی بیابم.
با نگاه به کارنامه ام ازمنظرکمی(عددی) درچهل روزگذشته ومقایسه آن با اعداد و ارقام مندرج در کارنامه بعضی ازاعضا به نظرمی رسد فعالیت نسبتا بدی نبوده اما داوری محتوایی به لحاظ کیفی درصلاحیت کاربران بوده ضمن اینکه من ادعایی نسبت به آنها ندارم.
درطی این چهل روزدررابطه با فعالیتم در"بالاترین" مواردی نظرمرا بخود جلب کرد که امیدوارم مطرح کردن آن با شما عزیزان مارا به کژراهه نکشاند که قصدم در درجه اول همانست که اشاره کردم یعنی درد دل و دردرجه دوم ارائه یک بازخور درمسیر یافتن راه هایی برای بهبود و نه حاشیه سازی.
 
1- بکارگیری ادبیات سخیف و غیرمودبانه پاره ای از اظهار نظرکنندگان نسبت به خبر-گزارش-مقاله-عکس-فیلم و سایر محصولات رسانه ای لینک شده به "بالاترین" که  همچنان ادامه دارد کمی آزاردهنده بود و به نظرمی رسد - اگر این مورد بعنوان یک نقطه ضعف تلقی شود - ریشه در خفقان سالیان دارد و رفع آن از دست کسی در شرایط حال ساخته نیست مگر با گذرزمان وبرقراری ارتباط وگفتگوی رودرو یااز طریق دستیابی هرچه بیشتر به دنیای مجازی روشنگرو دموکراتیک.(فضای مجازی، به رغم نقاط ضعف بسیارش، دارای ارزش های والا و بی تردیدی است و باید قدر آنرا بیش از پیش نگهداشت.)
 
2- در میانه راه متوجه شدم – شاید برای چنین قضاوتی کمی زود باشد – لینک های فرهنگی و هنری از اقبال چندانی در میان کاربران عزیز "بالاترین" برخوردار نیست و این کمی نگران کننده است که اگر بخواهیم و بتوانیم چنین برداشتی را به کل جامعه ایرانیان تسری دهیم که آرزو می کنم چیزی بجزاین باشد.
  
3- نظام امتیازدهی در"بالاترین" از یک روند کامل و همه جانبه ای پیروی نمی کند و البته از یکسو چون دست اندرکاران سایت در ابتدای راه تولید چنین ابزاررسانه ای هستند واز سوی دیگر روند امتیازدهی در تمامی ابعاد زندگی و کسب و کار – بویژه آنجا که سلیقه و نوع اندیشه شخص امتیازده دخیل می شود و قابل تبدیل به عدد و رقم آنهم از نوع دقیق و بدون اشتباهش نمی باشد – از پیچیدگی هایی برخورداراست لذا شاید خرده گیری به آن بی انصافی تلقی شود اما اشاره همیشگی به ضعف های آن در روند کمک به بهبود آن ضروری است.
 
4-  برخورد هرازگاه هیجانی کاربران نسبت به یک مقوله شگفت انگیز است تو گویی با همان فرهنگ ورزشگاهی قرمز و آبی - یا آبی و قرمز- در یک بحث شرکت کرده ایم و دقیقا همان فضا را تداعی می کند. در پاره ای موارد ابرازنظرها درهمسویی لینک+گذارنده و یا برعلیه آن، و همچنین درامتیازدهی ها چنان شتابزده عمل می شود که شرکت دریک مسابقه را می نماید که از دست دادن زمان درآن می تواند زیان هنگفتی ببارآورد. به سهم خود هیجان ناشی ازتماشای آن برایم لذت بخش است اما این نوع کنش یا واکنش به یک موضوع - که از ویژگی های  طبیعی کار کردن در یک فضای مجازی است - هرآنچه که است، نباید بی تدبیری بهمراه داشته باشد چرا که نتیجه آن کمکی به روشنگری اصل مطلب نمی کند و فقط حاشیه سازی را افزایش می دهد.

5- با توجه به قوانین جاری سایت در ارتباط با پیوستن یک لینک به یک موضوع داغ، تازه واردین محروم از بهره مندی ازاین امکان می باشند واگر کسی از قدیمی ها پیدا نشوند که لینک یک تازه وارد را – اگر چه کاملا مرتبط با موضوع داغ – به آن ارتباط دهد لینک مطلب این تازه وارد - هر چند جالب و فراگیر – منزوی باقی می ماند. شاید در طراحی سیستم بتوان به گونه ای عمل کرد که لینک های مرتبط تمامی لینک گذاران صرفنظر از تازه وارد یا واجد شرایط، به موضوع داغ، بطور اتوماتیک وهوشمندانه انجام شود. 
     
آخراینکه از تمامی هم "بالاترین" ها و نظردهندگان که بتوانند با رهنمودهای خود مرا به عنوان یک عضو تازه وارد - که سعی می کند گوش شنوایی هم داشته باشد - یاری رسانند، ممنون بوده و در برابرشان سرم را به فروتنی فرود می آورم.
  
آخرتراینکه از دست اندرکاران سایت "بالاترین" که این بستررا درروند ایجاد فضای اطلاع رسانی دموکراتیک وتمرین دموکراسی فراهم کرده اند واین فرصت را برای مانند من بوجود آورده اند تا یک "بالاترین"ی باشیم سپاس بی قیاس دارم.
 
  
به امید روزی که نقاب هایمان را از چهره برگیرم و رو دررو به گفتگو نشینیم!
آذرک

عکس نایاب از مرضیه وسایر هنرمندان درمنزل مرضیه در فشم: ۳۰ مرداد ۱۳۶۸

چه قصاب خانه ‌یی است این دنیای بشریت: یادش گرامی باد احمد شاملو نازنین

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است
 زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است
 زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است
 زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است
 زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است
 زمان پسرش می‌کشتند که خراب‌کار است
 امروز توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است
 و فردا وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است.
 اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
 تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است
 حالا تو اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است
 عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است
 صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است
 فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌
 کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است
 روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند
 چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند
 و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند و
 چه قصاب خانه ‌یی است این دنیای بشریت

Tuesday, November 9, 2010

Monday, November 1, 2010

وصیت نامه عجیب حسین پناهی



روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش  بجست
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت نگاری قرار دهید
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است
   بر قبر من
پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم
 کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم

به نقل از یک ایمیل دریافتی