Wednesday, August 31, 2011

اشغال ایران، در شهریور ۱۳۲۰ به روایت تصویر

درپی حمایت رضا شاه از کشور آلمان و هیتلر در رویارویی وی با متفقین، روز سوم شهريور ۱۳۲۰ نمايندگان سياسی دولت‌های شوروی و انگلستان در تهران، به منزل علي منصور نخست‌وزير وقت ايران رفته و هر يك يادداشتی تسليم وی و طی آن به ایران اعلام جنگ نمودند. سپس تجاوز ارتش‌های بيگانه به مرزهای ايران آغاز شد. نيروی هوايی شوروی در آذربايجان به بمباران شهرهای بی دفاع در شمال و مركز كشور پرداخت و يگان‌های زمينی و موتوريزه آن كشور از طريق جلفا به سمت تبريز سرازير شد. در خوزستان قوای انگليس به بنادر شاهپور و خرمشهر حمله کردند که طی آن نيروی دريايی ايران بكلی از بين رفت و فرمانده آن نيز كشته شد. نيروی هوايی انگليس، اهواز را بمباران كرد و ستون ديگری از نيروهای انگليسی از قصر شيرين به كرمانشاه وارد شد

با تجاوز قوای انگليس و روس از جنوب و شمال به كشور، رضاشاه، ارتش را به مقابله فراخواند، ولي به جز مقاومت پراكنده، طی سه روز درهم شكست و كشور به اشغال ارتش‌ شوروی و انگليس درآمد. پس از از هم‌پاشیدگی اوضاع کشور و بروز قحطی، دولت ايران تصميم خود مبني بر ترك مقاومت را به اطلاع سفرای كشورهای اشغالگر رساند و در مقابل، از آنها خواست تا ادامه عمليات جنگی و پيشروی خود را متوقف سازند

روز هشتم شهريور سال ۱۳۲۰ دولت فروغی (محمد علی فروغی از چهر‌ه‌های مشهور تاریخ ایران است که به انگلیس‌ها بسیار نزدیک بود و در مقاطع مهم تاریخی حضور پررنگ خود را نشان داد. او نخستین و آخرین نخست وزیر رضاشاه و اولین نخست وزیر محمد رضا شاه محسوب می‌شود) در تهران حكومت نظامي اعلام كرد و در روز۲۵ شهريور، هنگامي‌كه قوای روس و انگليس تهران را اشغال كردند، رضا شاه بی درنگ استعفا داد و عازم بندرعباس شد


 پس از حمله متفقین به ایران و استعفای رضاشاه، عده زیادی از فرماندهان ارتش نوساخته رضاشاه، از کار نظامی‌گری کنار گذاشته شدند
در دوعکس بالا و پایین سران سه کشور انگلیس، آمریکا و شوروی که در تهران حضور دارند، ایران را پل پیروزی نامیدند
عکس بالا از راست: چرچیل - روزولت - استالین
از راست: استالین - روزولت - چرچیل
ورود تانكهاي انگليسي به كرمانشاه
ارتش متفقین، در برابر مقاومت‌های پراکنده در داخل ایران 
دیدار محمد رضا شاه با وینستون چرچیل در اولین روزهای ساطنت
ورود نیروهای متفقین از شمال و جنوب و غرب
 محمد علی فروغی اولین و آخرین نخست وزیر رضا شاه و اولین نخست‌وزیر محمد رضا شاه در عکس در اولین روز سلطنت

نيروي دريايي جوان ایران در اولين روز حمله متفقين به جنوب ایران

اشغال پالایشگاه آبادان نیروهای انگلیسی
گردهمایی فرماندهان نظامي انگليس ، روسيه و امريكا در قزوين تحت اشغال




Tuesday, August 30, 2011

ایران دخالتش در سوریه را تکذیب کرد: پس فضولی موقوف

رژیم جمهوری اسلامی بدون داشتن مشروعیت از سوی ملت خودش، بطور مکرر در امور دیگران دخالت می‌کند، بویژه آنجاکه در روند دهن‌کجی به چند کشور و لجبازی بر سر نامعقول‌ترین امور، فضولی‌هایش در سوریه موجب کشته و مجروح شدن هزاران تن از مردم سوریه شده و اسد را به لبه‌ی پرتگاه کشانده است. از یکسو خبرگزاری‌های جهان اعلام می‌کنند که ایران، ناتو را تهدید کرده است که به سوریه نباید حمله کند و در همین رابطه دوباره با رژیم جنایتکار سوریه اعلام همبستگی می‌کند و نیز احمدی‌نژاد می‌گوید اگر غرب به سوریه حمله کند در کنارش می‌ایستیم. از سوی دیگر ناگهان از سوی دیگر سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ادعای اتحادیه اروپایی در ارتباط دادن حوادث سوریه با نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بدون ارائه هیچگونه سند و مدرکی را بی اساس و فرافکنی ذکر می‌کند. اما پرونده بشار اسد نقاط تاریک ضدبشری زیاد دارد و یاری هیچکس، او را از این مهلکه‌ای که با دست جمهوری اسلامی بوجود آمده، او را در امان نخواهد گذاشت. پس باید به این حاکمان رژیم جمهوری اسلامی که خود در کار مُلک و ملت درمانده‌اند گفت: فضولی موقوف! کاسه و کوزه‌تان را هر چه زودتر جمع کنید، تا نیروهایتان در آتشِ انقلاب سوریه، کاملا نابود نشده است
.
 

Saturday, August 27, 2011

آذربایجان بار دیگر پیشتاز در انقلاب‌سازی و آزادی ملت ستمدید: نگذاریم آتشی که بر جان رژیم افتاده خاموش شود

عکس تزیینی: گویای همبستگی مردم در مبارزه

 
بهانه هر چه که باشد، جرقه‌ای زده شده در آذربایجان عزیزمان و مردم همیشه غیورش که سرانجام بپاخواسته‌اند. باید همت کنیم و نگذاریم آتشی که بر جان رژیم سفاک جمهوری اسلامی افتاده خاموش شود. به یقین رژیم نیروهای سرکوب‌گر خود را راهی آذربایجان خواهد کرد پس ما در هر کجای وطن که هستیم باید بپا خیزیم و از تجمع نیروها در منطقه‌ی درگیری ممانعت کنیم. از این دست فرصت‌ها کم برای یک ملت پیش می‌آید. یش بسوی بخاک مالاندن پوزه علی خامنه‌ای و همدستانش و سرانجام پیش بسوی سقوط رژیم و آزادی ایران

بازی‌های امنیتی خامنه‌ای با رهبران دربند: براستی مقصر کیست؟

وقاحت را بجایی رسانده است این علی خامنه‌ای که حدی برای آن متصور نیست. حدود ۷ ماه پیش و در پی فراخوان میرحسین موسوی و مهدی کروبی به‌عنوان دعوت از مردم ایران برای شرکت در تظاهرات همبستگی مرم ایران با مردم تونس و مصر به مناسبت برافتادن دو دیکتاتور مصر و تونس، دو رهبر آشتی‌ناپذیر جنبش ملت ایران بدون هرگونه تشریفات قضایی از جمله تشکیل دادگاه و داشتن وکیل، بهمراه همسران‌شان به حبس نانوشته و ناگفته رژیم جمهوری اسلامی گرفتار آمدند: آیا ما مردم مقصر نیستیم؟

در ادامه، این دو تن برای مدت زیادی از دیدار خانواده و نزدیکان محروم شدند: آیا ما مقصر نیستیم؟

بارها دستگاه امنیتی با اشاعه شایعه و سنجیدن درجه‌ی حساسیت جامعه نسبت به موضوع موسوی و کروبی، تنگ‌تر شدن حلقه محاصره این دو عزیز را به اجرا گذارد: آیا ما مقصر نیستیم؟

چندی پیش از کم شدن وزن موسوی خبرهایی به بیرون درز پیدا کرد و در پی آن شایعه بیماری شدید موسوی در جامعه سرایت پیدا کرد: آیا ما مقصر نیستیم؟

امروز همسر کروبی اعلام کرد که مهدی کروبی را از او جدا کرده و به آپارتمان کوچکی منتقل کرده‌اند: آیا ما مقصر نیستیم؟

***

ما چه باید می‌کردیم که نکردیم در واکنش به تمامی رخدادهای پس از دستگیری رهبران سیاسی جامعه؟ آیا با توجه به خطای مکرر حریف در زمین بازی و اخراج و دربند کردن دو بازیکن اصلي و گُل‌زن، ما باید قهر کرده و به عنوان اعتراض صحنه را ترک می‌کردیم، یا با توجه به حقانیت‌مان باید تشویق تیم‌مان را تا پیروزی نهایی ادامه می‌دادیم؟ آری ما در نیمه راه، عرصه مبارزه را رها کردیم و در خمودی سی ساله قبل از انتخابات ۸۸ فرورفتیم. اگر از خواب بیدار نشویم، قافیه را می‌بازیم

خامنه‌ای پر رو شده است. او همانی‌ است که پس از واقعه ۱۸ تیر در برابر دوربین اشک تمساح ریخت و بسیاری از ما باور کردیم. او همانی است که پیرامون قتل‌های زنجیره دستور اشد مجازات برای مسببان واقعه را صادر کرد، در صورتیکه دیدیم وکلای کشته شدگان به جای آمران و عاملان، به پاداش حبس رسیدند. او همانیست که پس از واقعه کهریزک با حیله همیشگی‌اش قیافه حق به‌جانب گرفت و تن علیلش را به‌رخ کشید و دستور دستگیری آمران و عاملان را داد که هنوز پس از دو سال و نیم از آن واقعه، می‌بینیم که گردن متهم ردیف اول یعنی سعید مرتضوی کلفت‌تر از گذشته شده است و نه تنها ابراز تاسفی در کلامش دیده نمی‌شود که سینه‌ای سپر کرده در برابر دوربین ها، با رهبران ضد مردمی حکومت به پالوده خوردن مشغول است. چرا؟ چون خود را دل‌خوش کردیم به چند اعلامیه غیر اثرگذار و چند حرکت اعتراضی دانشجویی -که واقعا شرمنده‌ی آنهاییم چراکه آنها را بارها در عرصه مبارزاتی تنها گذاشته‌ایم - در گوشه و کنار کشور. آیا واکنش ما ملت به دژخویی‌های رژیم سبب چنین وقاحتی نشده است: براستی، مقصر اصلی کیست؟  


Wednesday, August 24, 2011

دوستان شورای راه سبز امید! می‌شود نظر خود را پیرامون اظهارات موسوی خویینی ابراز فرمایید؟

روزآنلاین خبری انتشار داد مینی بر اینکه محمد موسوی خویینی، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز، ابراز کرده است که اصلاح‌طلبان با شعار علیه رهبری مخالفند
با توجه به اهمیت موضوع، از دوستان شورای راه سبز امید، می‌خواهم چنانچه امکان دارد، در مورد اظهارات اخیر موسوی خویینی، نظر خود را به‌گونه‌ای شفاف اعلام کنند. پیشاپیش از شما سپاسگزارم

Monday, August 22, 2011

رهبر جنایتکاری که دستش به خون ملتش آلوده شد، باید با پسِ گردنی برود

به نقل از سایت بی‌بی‌سی فارسی بشار اسد در مصاحبه‌ای با تلویزیون دولتی سوریه  از شیوه برخورد با معترضان در سوریه دفاع کرد و راه حل سیاسی را راه خروج از بحران کنونی در این کشور دانست ولی تاکید کرد نیروهای امنیتی باید با "خشونت ها" به طور قاطع برخورد کنند

***

اما تجربه تاریخی ثابت می‌کند، نیکتاتورهای جنایتکار، نه قابل اعتمادند و نه قابل مذاکره‌ای که به بخشش از سوی ملت بینجامد. یک رهبر دیکتاتور، آنجاکه فرمان آتش به‌سوی مخالفان خود - مردم بی‌گناه با دست خالی - صادر می‌کند و آنها را به خاک و خون می‌کشد، باید صندلی قدرت را ترک کند، وگرنه با پسِ گردنی او را برخواهند داشت، به‌ویژه آنکه پس از دستگیری مخالفان، نه تنها کمترین حقی برای بازداشت‌شدگان قائل نیست، که دژخیمانِ خود را وامی‌دارد به زندانیان تجاوز و آنها در زندان‌ها قتل‌‌عام کنند. بنابراین در این شرایط، هیچ حرفی برای مذاکره و آشتی باقی نمی‌ماند

آری این سرنوشت حتمی همه‌ی دیکتاتورهاست. مبارک، بن‌علی، قذافی، بشاراسد و به باور من سرانجام علی خامنه‌ای. اینها کسانی هستند که از تاریخ عبرت نمی‌گیرند چراکه می‌پندارند برای کشور و ملتشان بهترین بوده‌اند، و مردم، آنها را تا پایان عمرشان دوست خواهند داشت: زهی خیال باطل

Sunday, August 21, 2011

یوسف رشیدی ماندگار در تاریخ: رییس جمهور فاشیست، پلی تکنیک جای تو نیست



تکرار و تکرار باید کرد تا ماندگار شود نام او در تاریخ  مبارزات مردم ستمدیده ایران. یوسف رشیدی دانشجوی دلاوری که دست‌نوشته خود را بالای سر گرفت تا احمدی‌نژاد که در دانشگاه پلی‌تکنیک بسر می‌برد آنرا خوب ببیند و به خاطر بسپارد که در میان مردم بویژه استادان و دانشجویان مرتبه و جایگاهی ندارد. باید به‌یاد بسپاریم او را. یوسف رشیدی نماد دیگری از مقاومت جنبش دانشجویی برعلیه دروغگویی های ریاکارانه احمدی نژاد شد: او نیز یکی از رهبران ملت است

تعویض سفیر ایران در سوریه: اقدام رژیم به تبرئه خامنه‌ای از اتهام به نابخردی‌ و شراکت در کشتار مردم سوریه؟

در خبر کوتاهی آمده بود که سفیر ایران در سوریه تغییر کرد

اگر چه تعویض یک سفیر در عرف دیپلماتیک، عادی به‌نظر می‌رسد و خبر آن نیز در شرایط معمولی بی‌اهمیت، اما سفیر ایران در شرایطی تغییر کرد که بسیار نامترقبه می‌نماید و بدون یقین بدون حرف و حدیث نخواهد بود، بویژه آنکه جایگزین سفیر، معاون وزارت امور خارجه است و بنا به اهمیت موضوع، تنزل مقام یافته تا شاید آبروی ریخته شده را به‌گونه‌ای جمع و جور کند

نخستین گمانه‌زنی بر این محور استوار است که دستگاه حاکمه ایران به این یقین رسیده که بشار اسد رفتنی است و خوب بی‌بصیرتی‌های رهبری رژیم و نابخردی دولت متقلب در ارزیابی به‌موقع از اوضاغ سوریه و ادامه پشتیبانی‌های همه جانبه اعم از سیاسی و نظامی از سرکوب‌های ملت سوریه توسط بشار اسد، باید به‌گونه‌ای ماست‌مالی شود و در این سناریو یک قربانی لازم است تا همه تقصیر‌های ناشی از نادانی‌ها را به گردن کسی انداخته شود و دمِ دست‌تر از سفیر ایران در سوریه، کس دیگری وجود ندارد که به‌ظاهر قرار بوده است بر حسب وظایفش، با ارسال گزارش‌های به موقعِ خود روابط دیپلماتیک کشورش را با کشور سوریه مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و موجب تصمیم‌سازی‌ها و واکنش‌های سریع مسولان رژیم نسبت به اوضاع آنهم در شرایط بحرانی شود، که کار به چنین آبروریزی‌های بین‌المللی نینجامد. اما از آنجا که کاملا روشن است علی خامنه‌ای سکان امور خارجه را در دستان خودش دارد، از منظر مردم سوریه و نیز در عرصه بین‌المللی، انگشت بی‌کفایتی و شراکت در کشتار مردم مظلوم و بی‌دفاع سوریه به سوی رهبر جمهوری اسلامی نشانه رفته است

***

مردم ما از واقعه سوریه سه درس را باید عبرت بگیرند

اول - استقامت و پشتکار مردم در دست رد زدن به سینه‌ی دیکتاتور، بویژه آنجا که رهبران فکری و سیاسی جنبش در بند رژیم جنایتکار اسیرند

دوم - گردآمدن رهبران مخالف به زیر یک چتر برای رسیدن به هدف بزرگتر از ایده‌های گروهی

سوم - باورمندی به توان بین‌المللی در فشار به دیکتاتور برای ترک مسند قدرت، آنجا که قدرت‌های بزرگ به این اعتقاد برسند که مردم یک کشور، حکومتش را نمی‌خواهد

Saturday, August 20, 2011

قیمت سکه در سال ۱۳۵۷ برابر با ۴۲۰ تومان -- در مرداد ۱۳۹۰ برابر با ۵۱۵،۰۰۰ تومان

قیمت سکه تمام طرح قدیم و جدید روز پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۰ شمسی به ترتیب به رقم بی‌سابقه ۵۱۰ و ۵۰۰ هزار تومانی رسید.
محمود بهمنی رییس کل بانک مرکزی اعلام کرد که با توجه به افزایش قیمت طلا در بازارهای جهانی، بانک مرکزی نیز ناگزیر به افزایش قیمت سکه در بازار ایران است - به نقل از خبرگزاری مهر ۲۸ مردادماه سال ۱۳۹۰ بخش اقتصادی

***
اما بهمنی نگفت که آیا افزایش جهانی قیمت سکه تنها عامل افزایش قیمت طلا در بازار ایران است یا دلایل دیگری از جمله سو مدیریت ۳۲ ساله‌ اداره‌کنندگان جمهوری اسلامی نیز سبب ساز چنین افزایشی بوده است. با توجه به اطلاعات رسمی انتشار یافته در سوم اردیبهشت سال جاری از طریق خبرگزاری مهر، پیرامون قیمت سکه - از سال ۱۳۵۷ تا کنون - می‌توان به این نتیجه رسید که  طی ۳۳ سال گذشته با توجه افت سرسام‌آور ارزش ریال نسبت به دلار، قیمت سکه، بیش از هزار برابر (حدود ۱۲۰ هزار درصد) افزایش داشته است. آمار با زبان گویا چنین می‌گوید: قیمت سکه در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی ۴۲۰ تومان (حدود ۶۰ دلار) و در مرداد سال ۱۳۹۰ هجری شمسی ۵۱۰ هزار تومان (حدود ۵۰۰ دلار). ضمنا طبق آمارهای جهانی در بهمن ۱۳۵۹  قیمت هر اونس طلا ۳۵۰ دلار بوده و با توجه به قیمت امروز آن (هر اونس برابر ۱۸۵۱ دلار ) می‌توان به این یقین رسید که طی ۳۰ سال گذشته قیمت جهانی طلا حدود ۵ برابر شده است


برای بررسی روند قیمت جهانی به آدرس زیر مراجعه کنید
http://news.bbc.co.uk/2/hi/business/7284184.stm

باهم به جدول‌ها نگاه می‌کنیم



جدول ۳۳ ساله سکه طرح قدیم
 
 
سال
قیمت/تومان
57
420
58
1300
59
2400
60
3500
61
3500 
62
3500
63
3900
64
4418
65
6500 
66
11257
67
9939
68
10922
69
12707
70
12447
71
12409
72
16488
73
30352
74
44169
75
41273
76
38833
77
45092
78
58741
79
60512
80
60820
81
69960
82
86150
83
104537
84
122890
85
167967
86
190678
87
231649
88
288000
89
435000


سکه طرح جدید
جدول قیمت سکه طرح جدید 16 سال
 
سال
قیمت/تومان
74
41259
75
40785
76
38511
77
45000
78
58615
79
56700
80
54388
81
62901
82
76580
83
90160
84
106600
85
144210
86
172870
87
205380
88
270000
89
383000
 
منبع: خبرگزاری مهر، بخش اقتصادی - سوم اردیبهشت ۱۳۹۰ 















 
 


Friday, August 19, 2011

دانشجو و استاد در زندان -- چاقوکش و لات در دانشگاه


به حوادث روزهای پس از انتخابات ۸۸ فکر می‌کردم که همه روزه گروه گروه دانشجویان عزیز و استادان گرامی دانشگاه‌ها را با ضرب و شتم دستگیر می‌کردند و به زندان می‌انداختند و از سوی دیگر هر چه اوباش و چاقوکش بود با کارت‌های جعلی و تحت عناوین بسیج دانشجویی، روانه دانشگاه‌ها می‌شدند تا هم سالن‌های سخنرانی‌ را پر از «خودی»ها کنند که مبادا جوانان طرفدار جنبش، قادر شوند خود را بنمایانند و اعتراضی به سخنران حکومتی کنند و هم رعب و وحشت ایجاد کنند و دانشجویان و استادان را از هر گونه اعتراض مسالمت‌آمیز و متمدنانه جلوگیرند. اما بیادم آمد همین روزهای قبل و بعد ۲۵ بهمن سال ۸۹ بود که دوباره بگیر بگیرها شروع شد. شبی نبود که به درِ دهها خانه هجوم نبرند و دانشجویانی را دستگیر نکنند و روزی نبود که اوباشان حکومتی را به دانشگاه‌ها گسیل ندهند به بهانه‌های دفن شهدا و جلوگیری از مراسم تشییع جنازه شهدای دانشجو و مصادره جنازه شهدای جنبش از جمله شهید جنبش، صانع ژاله. براستی چگونه است که رژیم خودکامه، اینقدر از طبقه تحصیلکرده اعم از دانشجو و دانش‌آموخته وحشت دارد و هر از گاهی، به دلایل واهی، اهالی علم را راهی بازداشتگاه و زندان می‌کند و اوباش را راهی محیط‌های آموزشی. هیچگاه حوادث ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ از یادمان نخواهد رفت که خوابگاه‌های دانشجویی در تهران و نیز همزمان خوابگا‌ه‌های دانشجویی در شهرستان‌ها به جولانگاه دژخیمان تبدیل شده بود و خون‌ها ریخته شد. براستی جای زندان و دانشگاه عوض نشده است؟ زندانها پراز دانشجو و استاد و دانشگاه‌ها محل تجمع و پرسه‌ی جنایتکاران و قمه‌کشان و اراذل و اوباش

بنگرید به چهره‌های دانشجو‌نما‌هایی که مراسم تشییع جنازه صانع ژاله را در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۸۹ مصادره کردند


Wednesday, August 17, 2011

داغ مسلمانی بر پیشانی: آیا پینه، هر چه کلفت‌تر، مسلمان‌تر؟

جای مهر بر پیشانی از پدیده‌هایی بود که پس از انقلاب ۵۷ - بیشتر، پس از دهه اول - خود را نمایاند. در دهه‌های دوم و سوم پس از انقلاب، که شایسته‌سالاری به‌عنوان معیاری برای انتخاب بیش و کم مطرح نبود، به‌آشکار دیده می‌شد که برای تکیه زدن بر کرسی‌های اداریِ رژیم، علاوه بر ته ریش و بستن دکمه‌ی بالایی پیراهن، پینه‌ی پیشانی نیز به یک اپیدمی اسلامی و مد روز در میان جیره‌‌خواران قدرت بدل گردیده و در میان «خودی»ها چنین مرسوم شده که جای مُهر بر پیشانی، نشانه‌ای است از مسلمان‌تر بودنِ «رجال». البته بودند کسانی که از چنین نشانه‌ای در پیشانیشان اثری نبود، و الحق کار خود را تا آنجا که ساختار نظام دست و پایشان را نمی‌بست، به‌خوبی به سرانجام می‌رساندند، اما تقریبا تمامی کسانی که به نوعی اید مهر را برای خدنمایی بر پیشانی حک کرده بودند، در امور محوله ناموفق می‌نمودند، که ناگفته نماند هیچگاه نیز از کار بیکار نماندند! اینک سوال اینست که آیا براستی این داغ می‌توانست و می‌تواند میزان مسلمانی و نیز کاردانی انسان‌ها باشد و او که درد چنین داغی را به‌جان خریده است، آیا دلش را به خدا نزدیک‌تر کرده و کارها به شایستگی به انجام رسانده؟ یا اینکه خود را به کنار سفره‌ی اربابان قدرت کشانده، و از ته‌مانده ارتزاق کرده است؟ به عکس ها نگاه کنید


















درنده‌خویی عمله‌ی ظلم: عکسی از جای دندان‌های محسنی اژه‌ای بر بدن عیسی سحرخیز


اگرچه واقعه مربوط است به حدود ۸ سال قبل، اما بازگو کردن و زنده‌ نگه داشتن آن برای جوانان پر فایده است چرا که به‌آسانی قادر خواهند شد، عمله‌ی ظلم -  پر‌مدعا و عوام‌فریب - را از خدمتگزار واقعی تشخیص دهند: در سال ۱۳۸۳ بعد از این که عیسی سحرخیز نماينده مديران مسول جرايد در نشست هفتگی هيات نظارت بر مطبوعات ايران،  به توهين‌ها و فحاشی‌های محسنی اژه‌ای (نماينده قوه قضائيه درهيات نظارت بر مطبوعات) به جامعه روشنفکری، اعتراض کرد،  محسنی اژه ای ابتدا با قندان به او حمله کرد و سپس شانه سحرخیز را به شدت گاز گرفت. شکایت سحرخیز از اژه‌ای به جایی نرسید، اما عیسی پس از انتخابات ۸۸ دستگیر شد و مورد ضرب و شتم ددمنشانه‌‌ی ماموران وزارت اطلاعات و دادستانی قرار گرفت، بطوریکه ماه‌ها از شکسته شدن دنده‌هایش درعذاب بود. او از آن زمان تا کنون در زندان به‌سر می‌برد. لازم به یاد‌آوری است که در سوم مرداد ۱۳۸۹عیسی سحرخیز درعملی شجاعانه، از زندان رجایی‌شهر نامه‌ای سرگشاده خطاب به رئیس قوه قضائیه ایران منتشر کرد که طی آن خواستار تشکیل دادگاه علیه سید علی خامنه‌ای، محمود احمدی‌نژاد و محسنی اژه‌ای شد


اما محسنی اژه‌ای پس از حادثه حمله به سحرخیز، نه تنها توبیخ نشد که با پشتیبانی علی خامنه‌ای، پلکان ترقی را در سیستم اداری رژیم، به‌سرعت طی کرد و پس از چند سال در پست وزارت اطلاعاتِ محمود احمدی‌نژاد، از سال ۱۳۸۸ به سمت دادستان کل کشور منصوب گردید

***

وای بر رژیم ستمگر جمهوری اسلامی که داستان سفاکی‌هایش، پایانی ندارد. اما می‌توان صحنه‌هایی را تجسم کرد ازآن ‌روزهایی که عمله‌ی ظلم و اربابان جنایتکار‌شان، در دادگاه ملت، محاکمه خواهند شد و به‌سزای اعمال پلیدشان خواهند رسید: اندکی صبر سحر نزدیک است 

Tuesday, August 16, 2011

اصرار رژیم به اعدام، شلاق و سنگسار در ملأ عام: عملی واپسگرایانه و بازتولید خشونت درجامعه

فرق نمی‌کند که او جرمش چه باشد! آدم کشته است یا تجاوز کرده باشد. آیا لازم است برای تنبیه او از عامه مردم دعوت کنیم که در فلان روز در میدان شهر گردآیند که گرفتن جان انسانی را یا زجر کشیدنش را در اثر شلاق و سنگسار، اگر چه خبیث‌ترین، متجاوز‌ترین و قاتل ترین باشد، از نزدیک ببینند؟ آیا با این استدلال مذهبی و دینی رژیم که باید تنبیه در ملأ عام دیده شود، تا عبرت دیگران شود، به سوی بازتولید خشونت نمی‌روید؟ جامعه شناسان، جرم‌شناسان، کارشناسان امور تربیتی و روانشناسان کشورما آیا پیامدهای نمایش چنین صحنه‌هایی را مجاز می‌شمارند؟ یا دست اندر کاران اداره کشور، که در همه امور خود را علامه دهر می‌دانند، نیازی به نظرات کارشناسانه ندارند همانگونه که در اقتصاد و امور دیگر مملکت‌داری، خود را بی‌نیاز از هر گونه کارِ کارشناسانه می‌پندارند! آیا تا کنون اندیشیده‌اید که چرا میزان جرم و جنایت در کشور ما رو به فزونی دارد؟ به باور من اجرای چنین مراسمی نه تنها عبرت‌آموز نیست که بازتولید خشونت قلمداد می‌شود و جامعه را به سمتی می‌برد که راه بازگشت از آن ناممکن می‌نماید ضمن اینکه اساسا عمل اعدام و هر گونه تنبیه بدنی و شکنجه که پیامد تصویب و اجرای قوانین قرون وسطایی و رفتار واپسگرانه‌ی یک حکومت محسوب می‌شود، محکوم است







Monday, August 15, 2011

محمد یزدی، شیخ بی‌سوادی که از فصل‌الخطاب بودن خامنه‌ای، تبدیل به یکی از ثروتمندترین آخوندها شد

به گزارش مرکز خبر حوزه، محمد یزدی رییس پیشین قوه‌ی قضاییه گفت: ولایی بودن، قبول داشتن قانون اساسی، نظام اسلامی، حاکمیت دین خدا و سخنان امام و رهبری از اصول اولیه اصول‌گرایی است. وی با اشاره به نزدیکی ایام انتخابات مجلس، گفت: باید کسانی در مجلس، دولت و نظام حضور داشته باشند که بعد از خدا، پیغمبر، حاکمیت دین اسلام،‌ قانون اساسی، ‌ولایت فقیه، خط امام و رهبری، فصل‌الخطاب بودن سخنان رهبری را قبول داشته باشند

***

تقریبا همه او را می‌شناسند. او از بیسوادترین اما پاچه‌خوارترین آخوندهای پس از انقلاب محسوب می‌شود. از بیسوادیش همانقدر بس که قوه قضاییه را بین سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸ به ویرانه‌ای تبدیل کرد و تحویل هاشمی شاهرودی داد و کسی نیز او را مورد استنطاق قرار نداد. اما از رهگذر پاچه‌خواری دربار خامنه‌ای، هم خود و هم پسرش به نوایی رسیدند که بی شک تا هفت نسل باید پای‌بوس درگاه خامنه‌ای‌ها بماند

محمد یزدی با دستور اربابش یک قلم کارخانه لاستیک سازی دنا که در آنزمان ارزشش بالغ بر ۶۰۰ میلیارد تخمین زده می‌شد را به مبلغ ۱۰ میلیارد آنهم به‌صورت قسطی از محل فروش لاستیک، خریداری نمود و اما داستان زمین‌های شمال و پسرش حمید یزدی همانی كه در زمان ریاست محمد یزدی بر قوه قضائیه، رئیس حوزه ریاست قوه قضائیه بود و چوب‌ جنگل های شمال را به‌گونه‌ای انحصاری صادر كرد. اینها را عباس پالیزدار بعدها افشا کرد و بدستور همین محمد یزدی به زندان افتاد  (اما صدایی از رییس جمهور پوپولیست یعنی احمدی‌نژاد در نیامد، رییس جمهوری که ادعای رو کردن دست مفسدان اقتصادی توسط او، گوش فلک را کر نموده بود). و اما این نامه محمد یزدی ثبت در تاریخ غارتگری ۲۰ سال اخیر از ثروت ملت مال‌باخته است: «جناب آقای فروزش، حمید ما (حمید یزدی) بیکار است، ترتیبی اتخاذ فرمایید که از جنگل های شمال جهت صادرات چوب بهره مند گردد.» پالیزدار می گوید: «حمید یزدی، در آن زمان مدیرکل حوزه ریاست قوه قضاییه بود و متأسفانه جنگل های شمال را به تاراج برد و رفت...» . آنچه که مسلم است همین محمد یزدی در دوران میرحسین موسوی قادر نبود از این غلط‌ها بکند، بنابراین دوباره سرو کله‌اش پیدا شده شاید برای بالاکشیدن گوشه‌ای دیگر از ثروت ملت، وگرنه او دلش برای ملک و ملت نسوخته است

Sunday, August 14, 2011

فرصت طلایی سرنگون کردن یک حکومت ستمگر، به این زودی‌ها تکرار شدنی نیست: پس، ‍‍پیش به سوی آزادی

هنگامی که به دوران ۸ ساله خاتمی و پس از آن به جریانات انتخابات ۸۸ اندیشیده می‌شود، به‌رغم اینکه پی می‌بریم فرصت‌هایی سوزانده شده است اما روی دیگر سکه نیز گویای فرصت‌سوزی از سوی حکومت نیز بوده، چراکه رژیم نیز فرصت‌های خوبی را برای اصلاح خود از دست داده است. البته به تاریخ که بنگریم این نتیجه حاصل می‌شود، خودکامه هیچگاه حاضر نیست در تقسیم قدرت، با دیگری سهمی دهد، مگر آنجا که کار از کار گذشته و مطالبات مردم رنگ و محتوای دیگری پیدا کرده و او باید کل قدرت را واگذارد. این مقدمه گفتم تا روشن کرده باشم ما در کشورمان داریم وارد عرصه‌ای می‌شویم که خودکامه تمام فرصت‌ها را برای واگذاری بخشی از قدرت به ملت از دست داده است و در شرایطی قرار گرفته که ناگزیر است تمامی قدرت را وانهد. حال در این ورطه وظیفه و مسولیت خردمندان جنبش، و متفکران سیاسی در اوپوزیسیون چیست و چکار باید بکنند تا این بار این فرصت طلایی از دست نرود، چرا که بهر حال دوره‌ی خامنه‌ای‌ها بسر رسیده است و این احتمال وجود دارد که گروهی با بافت غیر دموکراتیک تمام ارکان حکومت را قبضه کرده و خود را به‌عنوان یک جایگزین، جا بیندازد و تایید جهانی را نیز کسب کند. به باور من، جنبشی‌ها لیاقت و استحقاق تشکیل یک حکومت مردمی و صالح را دارند و قادرند بستر انتقال رژیم فعلی را به حکومت آینده با کمترین هزینه برای ملت فراهم کنند، به شرط آنکه مقدمات و راهکار اصولی‌ای در چند جبهه و جناح اندیشیده شود

اول - بدنه و نخبگان جنبش در داخل کشور

در درجه نخست می‌بایست متفکران و نخبگان معتقد به جنبش مردم ایران، رودربایستی‌ها را با خود و با هم‌فکران خود و با رژیم فعلی کنار گذارند، و مصلحت‌اندیشی‌های کهنه را نیز، با توجه به شرایط تازه کشور بازنگری کرده و در پی آن، مواضع شفاف‌تری اتخاذ نمایند. همچنین فرصت‌هایی که در اثر ضعف حکومت پدیدار شده، و بزودی عمق بیشتری خواهد یافت را نسوزانده و بدنه جنبش را تشویق و ترغیب نمایند تا حرکت تازه‌ای را آغاز نماید. این امر از طریق بیانیه‌های پر ابهام گروهی از افراد - البته محترم - که مشخص نیست کدامین جناح‌های مخالف را نمایندگی می‌کنند، میسر نبوده و تجربه یکساله‌ی اخیر نشان داده که تاثیر این دسته از اعلامیه‌ها در حرکت دادن به جنبش، در پایین‌ترین حد اثرگذاری بوده است. مردم ما به رهبریِ ملموس و قابل ارتباط و افراد حقیقی، هم بیشتر عادت دارند و هم برایشان قابل پذیرش‌تر است و در شرایط فعلی بسیار نیازمند آن هستند

دوم - فعالان سیاسی و آزادیخواهان ساکن خارج از کشور

به شهادت مطالبی که در این وبلاگ نگاشته شده است، چندین بار موضوع ضرورت همبستگی گروه‌های اوپوزیسیون ساکن در خارج از کشور مورد تاکید قرار گرفته است. چنانچه گروه‌ها به زیر یک چتر گرد‌هم نیایند و همزمان شورایی را با حضور نمایندگانی از مخالفان و رهبران جنبش در داخل کشور تشکیل ندهند، نباید انتظار معجزه‌ای داشت برای تبدیل رژیم فعلی به یک حکومت جدید با ساختار دموکراتیک. در این رهگذر، ضرورت وجود نمایندگان تمامی جناح‌ها در چنین شورایی، کاملا احساس می‌شود، چرا که پس از تشکیل شورا همگان باید از آن تبعیت کنند، تا مقدمات برگزاری رفراندوم جهت تعیین حکومت جدید، فراهم آید. هر گونه تک‌روی و شانتاژ سیاسی در این برهه از زمان حساس و سرنوشت‌ساز همانند تیری است که به قلب جنبش مردم شلیک می‌شود. زمان آن فرارسیده است که اختلافات کهنه و تاریخی به کناری نهاده و فروتنانه به ایران و ملت زجر کشیده‌اش ، اندیشیده شود. از مهمترین وظایف این شورا، برقراری ارتباط با دولت‌های قدرتمند غربی و شرقی است برای ایجاد تصویری از توانمندی ملت بزرگ ایران درتشکیل حکومتی قدرتمند و باورمند به اصول دموکراسی 

سوم - فعالان سیاسی و اجتماعی در دنیای مجازی

اگرچه بخشی از کسانی که در دنیای مجازی فعالیت روزنامه‌نگاری می‌کنند و رسالت یک رسانه را عهده دارند، قابل شناسایی و گاهی قابل اعتماد نیستند، اما همان‌هایی که در روند جنبش قلم می‌زنند، که خوشبختانه تعدادشان کم هم نیست و نیز دارای تاثیرگذاری عمیقی می‌توانند باشند، چنانچه به اختلافات بی‌ثمر - حداقل در این برهه از زمان - که منجر به هرز رفتن نیرو‌ها می‌شود، پایان ندهند، نه تنها به جنبش مددی نرسانده‌اند، که به گمان من، آنرا از نفس نیز می‌اندازند. آنچه که روشن است، فرصت برای مباحثات اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و ... همیشه وجود دارد، اما موقعیت گرانبهایی که ممکنست به استقرار یک حکومت نسبتا دلخواه که مورد تایید اکثریت ملت ایران و نیزمورد تایید مخالفان حکومت فعلی باشد، بینجامد، شاید سالها طول بکشد تا دوباره دست دهد. این‌دسته از فعالان سیاسی در دنیای مجازی نیز باید همانند گروه‌های اوپوزیسیون که در بالا به آنها اشاره شد، باهم عهدی بندند که تا هنگام به گُل نشستن درخت جنبش ملت ایران همسویی و همگرایی خود را حفظ کنند. بدون تردید دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی رژیم بیکار ننشسته اند، و به یقین در این میان نمایندگانی فعال و تفرقه‌افکن، به دنیای مجازی اعزام کرده‌اند، که هشیاری بیش از پیش را می‌طلبد

چهارم - رسانه‌های تصویری سیاسی خارج از کشور

چنانچه برنامه مدیران و سازان تلویزیون‌های ۲۴ ساعته ماهواره‌ای  سیاسی، که در ایران بسیاری از آنها قابل دسترس هستند، برنامه‌های روشنگرانه سیاسی ارائه ندهند و از سوی دیگر جنبش ملت ایران را بصورتی انحصاری مال خود ندانند، و نیز از فحاشی به یکدیگر حذر نکنند، مردم ایران آنها را مورد توجه قرار نخواهند داد بویژه آنجا که چندتایی تلویزین جدید پخش سریال و فیلم (طی یکی دوسال اخیر) راه‌اندازی شده که ماموریتشان سرگرم ساختن مردم به مسائل غیر سیاسی است، و بیش و کم به رغم بی‌کیفیتی محصولاتشان، مورد توجه هم قرار گرفته اند. دوباره تاکید کنم که روی سخن این نوشتار آن‌دسته از تلویزیون‌هایی است که طی سالیان، فعالیت سیاسی داشته‌اند و آبرویی نیز کسب کرده‌اند، آنها با اینکه همواره از کم‌پولی نالیده‌اند، اما با مرارت به راه ادامه داده‌اند و چنانچه اظهار می‌کنند که به سرنوشت ملک و ملت علاقمند هستند، ضرورت دارد شاید با هم‌نشینی با یکدیگر، به یک استراتژی واحد - نه برنامه‌های مشابه - برای مبارزه با رژیم نائل آیند، و تاثیرگذاری برنامه‌های خود را دوچندان کنند. چنانچه قرار باشد، فرصت طلایی موجود از دست برود، ادامه بقای این دسته از رسانه‌ها نیز با علامت سوال مواجه خواهد شد

***

در یکصد و چند ساله اخیر، بار دیگر فرصتی فراهم آمده تا ملت شایسته ایران به آرزوی سالیان خود تحقق ببخشد و مزه و طعم آزادی و فضای باز سیاسی را بچشد، و این فرصت شاید برای سالها تکرار شدنی نباشد. خودکامه باید برکنده شود: پس به پیش، ای جنبش ملت ایران
  

Saturday, August 13, 2011

نمایش مضحک محاکمه رهبران جنبش: آقای خامنه‌ای! آیا بازی‌ کودکانه و ابلهانه با آتش، بس نیست؟

شایعه است یا واقعیت دارد، داستان دیگری را باید از این وقاحت نتیجه گیری کرد. معمولا دستگاه امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، با تکنیک ایجاد شایعه، دو منظور را دنبال می‌کند: ا - متر کردن افکار عمومی نسبت به کاری که قصد انجام آنرا دارد. ۲ - انحراف افکار عمومی از مساله دیگری که به‌زعم حکومت مهمتر می نماید

به‌زعم رژیم، اندازه گیری افکار عمومی در پیوند با شایعه محاکمه سران جنبش، نتیجه‌ای غیر مترقبه نخواهد داشت، چرا که با زندانی کردن میرحسین موسوی و مهدی کروبی به مدت شش ماه، رژیم به این نتیجه رسیده است که بدنه جنبش آمادگی واکنش جدی و تاثیر‌گذار را ندارد و خطری به غیر از چند اعتراض پراکنده دانشجویی، متوجه رژیم نخواهد بود که آنها را هم در نطفه خفه خواهد کرد، اما دستگاه امنیتی - اطلاعاتی به باور من شرایط دیگری را که بر کشور حاکم است و همین محاکمه می‌تواند به عنوان نقطه عطفی آنرا بر حاکمان دو چندان سخت تر کند، نادیده گرفته است

اما انحراف افکار عمومی از چه مساله‌ای، رژیم را وادار ساخته است که چنین شایعه‌ای را بپراکند. شرایطی که در بالا بدان اشاره شد و حاکمان را سخت دلمشغول ساخته است، بحرانی است در اثر بی‌بصیرتی رهبر جمهوری اسلامی و نادانی کارگزاران پایه یک کشور، سبب‌ساز آن شده است. یعنی بحران اقتصادی کشور، که در پی سیاست‌های نابخردانه و موضع‌گیری‌های نامعقولانه علی خامنه‌ای بر سر مساله‌ هسته‌ای تشدید شد، و در تعقیب آن، از آنجا پایه‌ریزی گردید که شورای امنیت سازمان ملل متحد، تحت فشار افکار عمومی جهانی، بیانیه‌های پی‌در‌پی صادر نمود، و بدنبال آن سخت‌گیری‌های نامنتظره کشورهای غربی در اجرای مفاد بیانیه‌ها از جمله مشکلات بانکی و وصول طلب های مربوط به فروش نفت به کشورهایی مانند کره شمالی و جنوبی، هند و چین پروژه درمانده نمودن ایران را در اداره کشور، کامل‌تر کرد. اما علی خامنه‌ای و مشاورانش، تا همین مقدار فشار را بر کشور تحمل‌پذیر می‌انگاشتند، و به خیال خام خود، مشکل اساسی را متصور نبودند اما هیچگاه در مخیله‌شان پیشامدهای بحران جهانی اقتصاد نمی‌گنجید و پیش‌بینی‌ای از آن نداشتند، که باعث شود در‌آمدهای نفتی ایران را به سرعت به سمت پایین کاهش دهد و بحران حاکمان را صد چندان کند

در رهگذر فشاری که هر آن ممکنست شیرازه حاکمیت جمهوری اسلامی را از هم بگسلد، به گمان من رژیم درپی دادن امتیازات فراوان به غرب است، و فرود سر تعظیم در برابر زیاده‌خواهی‌های احتمالی غربی‌ها. بنابراین شایعه محاکمه‌ای که از هم‌اکنون، مضحک به نظر می‌رسد، به باور من اقداماتی است که در پشت پرده در جریان است و دستگاه اطلاعاتی امنیتی در پی انحراف افکار عمومی از معضلاتی است که رژیم به‌شدت با آن دارد دست و پنجه نرم می‌کند، تا شاید بتواند برای جلوگیری از سقوط قطعی خود اینبار نیز رهایی یابد

سوال اساسی از علی خامنه ای و همدستانش اینست که چه عواملی باعث شده است که محاکمه سران جنبش با تاخیر ۲ ساله صورت گیرد؟ و دیگر اینکه آیا می‌دانید که با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر ایران، و بحرانی که یقه یار غارتان یعنی بشار اسد را گرفته است،  و نیز سایر بحران‌های منطقه خاور میانه، چنانچه این محاکمه صورت بگیرد و مردم را خشمگین نماید، همین ملت، پوست از سرتان خواهند کند و تار و پودتان را به‌باد فنا خواهند داد؟ آقای خامنه ای! صادقانه بگویم، اگر چنین دادگاهی تشکیل شود، دارید با آتش بازی‌های کودکانه و ابلهانه می‌کنید: آیا آنچه تا کنون بر ملت و جنبش روا داشته‌اید، بس نیست؟

Friday, August 12, 2011

دوستداران میر‌حسین موسوی و جنبش یک ملت ستمدیده: از ته قلبم تو رو می‌خوام



خاطرات خود را  از موسوی و دوران انتخابات ۸۸ با کلیپ «از ته قلبم تو رو می‌خوام» زنده نگه‌داریم. ترانه «وابستت شدم» با صدای احمد سعیدی بخوبی از عهده عکس‌ها بر‌آمده و مجموعه‌ای به‌یاد ماندنی را برایمان بوجود آورده است

آدرس در یوتیوب
http://www.youtube.com/watch?v=EAPvp8wiEgU

رژیم جمهوری اسلامی دارد با صدای بلند فریاد می‌زند: اوباش جهان متحد شوید


حکومت جمهوری اسلامی به سرکردگی علی خامنه ای و دستیاری مجتبی و پاچه‌خواری محمود احمدی‌نژاد و پاسدار جنایتکار محمد رضا نقدی و حسین شریعتمداری بازجو و امثالهم از چه کسانی در جهان حمایت می‌کند

اول - بشار اسد که دارد مردم را می‌کشد
دوم - از بخشی از طالبان در افغانستان برای باج خواهی از امریکا و دولت کرزای
سوم - از شورشیان و دزدان و غارت‌گران در انگلستان
چهارم - از حزب‌الله در لبنان برای به آشوب کشاندن لبنان و لولو بودن برای اسراییل
پنجم - از مقتدا صدر برای کمک به عدم امنیت و بی‌ثباتی درعراق
ششم - از رهبران کره شمالی در برابر غرب
هفتم - از رییس جمهور ونزوئلا و باج‌دهی دائمی به او
هشتم - ارسال اسلحه برای شورشیان به چند کشور آفریقایی
نهم - از جانشینان اسامه‌بن لادن برای بهم ریختن آسایش تمامی کشور‌ها در سرتاسر گیتی

خلاصه هر‌جا که اوباشی‌گری و گردنکشی‌ای وجود دارد و امنیت بین‌المللی در خطر، و دنیا در برابر آن ایستاده است، جای پای حکومت اسلامی مستقر در ایران به عنوان حمایت‌کننده از لمپنیسم و قداره‌بندی و دیکتاتوری، را می‌توان تشخیص داد. آیا باید انتظار داشت ایران در صحنه بین‌المللی بتواند خود را از منزوی شدن بیشتر مصون بدارد، باری باید چنین پنداشت، که رژیم جمهوری اسلامی دارد با صدای بلند فریاد می‌زند: اوباش جهان متحد شوید

Thursday, August 11, 2011

شباهت برادران لاریجانی دهه۷۰ و۸۰ با برادران رشیدیان دهه۲۰ و۳۰

اسدالله رشیدیان
برادران لاریجانی

نام کوچک برادران رشیدیان: سیف‏الله و قدرت‏الله و اسدالله 
نام کوچک برادران لاریجانی: محمدجواد، علی، صادق  - دوتای دیگر یعنی فاضل عضو کمیسیون مشورتی شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران و مشاور رئیس دانشگاه آزاد اسلامی است. او مدتی رایزن فرهنگی ایران در کانادا و قبل از آن، معاون پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی بود و باقر رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران در مقوله این نوشتار نمی‌گنجند


از نخستین روزهائى كه مصدق به قدرت رسید، برادران رشیدیان با تمام قدرت براى سرنگونى حكومت او مى‏كوشیدند
از نخستین روزهایی که خاتمی به ریاست جمهوری رسید، برادران لاریجانی به‌دستور علی خامنه‌ای چوب لای چرخ او می‌گذاشتند


در دوران حكومت مصدق برادران رشیدیان كه علنا با نهضت و جریان ملى شدن نفت در مقام مبارزه بودند
در دوران پس از انتخابات ۸۸ برادران لاریجانی بگونه‌ای آشکار با جنبش مردم ایران به مخالفت برخاستند


 برادران رشیدیان در راه مبارزه با مصدق و دولت امینی، صاحب ثروت هنگفتی شدند و چند سینما تاسیس کردند و سپس‌تر، مزد خود را از شاه به صورت امتیاز تاسیس بانك گرفتند. به دستور شاه، به آنها اجازه داده شد بانكى به نام تعاونى و توزیع وابسته به اصناف تهران تشكیل دهند
برادران لاریجانی با دولت خاتمی و جنبش ۸۸ مبارزه کردند و مزد مبارزه‌ی خود را از علی خامنه‌ای و با تصدی ریاست بر دو قوه‌ قضاییه و مقننه و رانت‌خواری‌های بی‌حساب و کتاب دریافت کردند و همچنان به لاف‌زنی و یاوه‌گویی برعلیه مردم و رهبران جنبش ادامه دادند 


 برادران رشیدیان با انگلیس‌ها سر و سری داشتند بطوریکه قبل از ماجرای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با محافل انگلیسی در رفت آمد بودند: اسدالله رشیدیان در خرداد ۱۳۳۲ به منظور دخالت دادن اشرف پهلوی در کودتا راهی فرانسه شد و پس از هماهنگی‌های لازم به عنوان سخنگوی سفارت انگلیس وارد مذاکره با شاه شد و نظر مساعد او را برای انجام عملیات برعلیه مصدق جلب نمود 
در آستانه انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ محمد جواد لاریجانی در مجلس پنجم مقام ریاست مرکز پژوهش‌های مجلس را داشت و در جناح بندی سیاسی، بدستور خامنه‌ای از علی اکبر ناطق‌نوری حمایت می‌کرد. قبل از انتخابات وی طی سفری به انگلیس درملاقاتی محرمانه با نیک براون یکی از مدیران کل وقت وزارت خارجه انگلیس به وی گفته بود که پیروزی جناح راست در انتخابات می‌تواند منافع انگلیس و غرب را تامین کند و تلاش کرده بود با ارائه تصویری رادیکال از جناح چپ و به‌ویژه محمد خاتمی، انگلیس را به حمایت از جناح راست برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری تشویق کند


برگرفته از کتاب: شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم) و ویکی‌پدیای فارسی