Thursday, June 30, 2011

کودکی که بر دستان کوچکش دستبند زده‌اند: گناهکار آیا رژیم جمهوری اسلامی نیست؟

در خبرها آمده بود که اعضاء باند سرقت و زورگیری صبح چهارشنبه در مشهد دستگیر شدند. اما در میان دستگیرشدگان کودکی دیده می‌شود که بجای گرفتن مداد و دفتر مشق بر دست، به دستان کوچکش دستبند زده‌اند و بجای اینکه به مدرسه برود و با بازی‌های کودکانه‌اش سرگرم باشد، راهی زندان خواهد شد. هزاران از این‌دست در گوشه و کنار کشورمان ایران به مدیریت حاکمان جمهوری اسلامی دارد اتفاق می‌افتد، حاکمانی که ۳۳ سال است وعده و نوید مدینه فاضله می‌دهند و رویای مدیریت جهانی در سر می‌پرورانند و ادعای‌شان برای اداره کردن دنیا گوش فلک را پاره کرده است

 

پوزه‌ی احمدی‌نژاد و غزل خداحافظی

محسن معماری، مدیرعامل شرکت سرمایه گذاری غدیر و پسر دایی محمود احمدی‌نژاد

احمدی‌نژاد چه در دوران تبلیغات انتخاباتی و چه اوایل که بر صندلی دوره اول ریاست جمهوری تکیه زد، چند اظهار نظر مردم‌فریبانه - اما اساسی -  کرد که در آن‌زمان، به عنوان ویژگی مثبت در اذهان عوام تلقی شد

اول - او گفت که پول نفت سهم هر نفر را به سفره‌های مردم می‌آورد
دوم - انتقاد کرد از فامیل‌بازی روسای جمهوری سابق در شکل دادن به سازمان های تابعه
سوم - سوار شدن بر هواپیمای اختصاصی توسط روسای جمهور پیشین را به تمسخر گرفت
چهارم - از دانه درشت‌ها و دزدی توسط آقازاده‌ها گفت و حرف‌های دیگری - تهدید‌گونه - در معرفی آنها به ملت

نه تنها این چهار مورد که به عنوان نمونه گفتم به مورد اجرا در نیامد که صدها دیگر را نیز می توان نام برد که یا دروغ بود یا وعده های توخالی که در عمل در توانش نبود و فقط لاف زده بود. امروز اما باخبر شدم پسر دایی‌اش - محسن معماری، مدیرعامل شرکت سرمایه گذاری غدیر - را بدون داشتن تخصص لازم به دستگاه عریض و طویلی که متعلق به بانک صادرات است به‌عنوان بالاترین مدیر اجرایی تشکیلات مربوطه تحمیل کرده و از سوی دیگر مشخص شده او متهم است در چپاول ملت  و در همین تشکیلات ید طولایی پیدا کرده است در کارهایی که احمدی‌نژاد همواره آنها را برای دیگران بد می‌دانست و شده بود چماقی که هر از گاهی آنرا از دور به مخالفان نشان می داد. نکته جالب اینست که در همین پیوند سیاه‌بازی خامنه‌ای هم رو شد. از یکسو او در سخنانش هشدار می دهد که اعلام اسامی دستگیرشدگان قبل از قطعی شدن جرم در دادگاه، از رسانه‌ها ممنوع است، اما از سوی دیگر آیا باور می‌کنید که رسانه ای شدن دستگیری پسردایی رییس جمهور - دوست دوران بچگی محمود احمدی‌نژاد - بدون چراغ سبز خامنه‌ای صورت گرفته باشد؟ در مورد بخور بخور و چپاول توسط یاران و اطرافیان احمدی‌نژاد، داستان زیاد است، که بموقع همه آنها رو خواهد شد

اما این‌ها گفتم که روشن کرده باشم، پوزه‌ی ‌احمدی‌نژاد را که حرف زیادی، زیاد زده بود، را دارند می‌زنند: همانها که چندتایی‌اش را در بالا اشاره کردم و به نظر می‌آید او را به سمت استعفا دادن آبرومندانه دارند هول می‌دهند، اگر پررو بازی در نیاورد. اما به باور من سپس‌تر آبروها از او خواهند برد: صدای پیش‌درآمد غزل خداحافظی این رییس جمهور نیز می‌خواهد شنیده شود

Wednesday, June 29, 2011

خاک بر سر نماینده قلابی مجلسی که ظرف ۲۴ ساعت حرف خود را راجع به استخرزنانه پس می‌گیرد


فاطمه آلیا نماینده مجلس فرمایشی رژیم، دیروز اعلام کرد اوباشانی که به استخر زنانه حمله کرده و از مردم، فیلم و عکس تهیه کرده‌اند، شناسایی و دستگیر شده‌اند، اما امروز حرفش را پس گرفته و خبر مربوطه را تکذیب نموده است

کاملا مشخص است که او تحت فشار دستگاه امنیتی، به چنین ذلت آشکاری تن داده است. بی شک انتخابات فرمایشی و متقلبانه، نتیجه‌اش راهی شدن کسانی می‌شود به مجلس که مهمترین خصیصه آنها چیزی نیست جز دروغ و مکر و فریب

خاک بر سر حکومت و نماینده قلابی مجلسی که بجای پی‌گیری مطالبات موکلین و مردم، دروغ تحویل می‌دهد! باز هم داریم دم از شرکت در انتخابات در چنین مجلسی می‌زنیم و نقشه می‌کشیم چگونه مردم مظلوم را برای شرکت در انتخابات اسفندماه و رای دادن فریب ‌دهیم 

Tuesday, June 28, 2011

خامنه‌ای همچنان در خط بی‌بصیرتی درجا می‌زند

 دوازدهمین بار است که احمدی‌نژاد از زیر سوال قرار گرفتن در مجلس، در می رود. این‌بار اما با دفعات قبل این تفاوت را داشت که طرح سوال کتبا به هیات رئیسه مجلس تسلیم شده بود. اما در گفتگویی که لاریجانی رئیس مجلس با رهبرش داشته، به او تاکید شده که به نمایندگان بفهماند، از طرح سوال از رئیس‌جمهور در گذرند! خامنه‌ای می‌داند که رفتن احمدی‌نژاد به مجلس برای پاسخگویی به نمایندگان، یک بازی دو سر باخت برای خودش خواهد بود، بدین مفهوم که اگر رییس جمهور پیروز از میدان مجلس بدرآید، گردنش کلفت‌تر و وقیح‌تر از گذشته می‌شود و دیگر نه تنها خامنه‌ای را بنده نخواهد بود که برای انتخابات اسفندماه مجلس تدارکاتش علنی‌تر و وسیع‌تر می‌شود و از سوی دیگر رفقا و دستیارانش را از جمله مشایی‌ و بقایی را از زیر ضربه مخالفان خارج خواهد کرد. اما اگر در جلسه طرح سوال قادر به پاسخگویی نباشد و در نهایت بازنده محسوب شود، تقریبا می‌شود به این یقین رسید که کار احمدی‌نژاد تمام است و باید مراسم تودیعش هرچه زودتر برگزار شود، که در این‌صورت، بی‌بصیرتی خامنه‌ای مبنی بر انتصاب احمدی‌نژاد بر مسند ریاست جمهوری عریان‌تر از گذشته خود را به‌رخ افکار عمومی داخل خواهد نمایاند، بویژه آنهایی را که با دستور خامنه‌ای تقلب در انتخابات را نادیده گرفتند و رییس جمهور دست‌نشانده رهبرشان را تائید کردند، به واکنش وادارد و از سوی دیگر این سوال نیز در ذهن جهانیان نقش می‌بندد که خامنه‌ای به چه بهایی تن به تقلب در انتخابات داد؟ آیا می‌ارزید اولا خود را از چشم‌ها بیندازد و لجن‌مال کند. دوم اینکه با اینهمه کشته و مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفته، کشور را دچار بحران و آشوب کند. سوم اینکه عده ای از روزنامه‌نگاران، دانشجویان، وکلا و خلاصه فعالان سیاسی از جمله دولتمردان سابق و اسبق را در زندانها روی دست خود ببیند و عاجز و ناتوان، نداند با آنها چه باید بکند. و آخر اینکه محبوب‌ترین سیاستمداران جمهوری اسلامی که بخش عمده و اساسی رهبری جنبش سبز را عهده‌دار بوده‌اند را به بند بکشد؟ به باور من به‌رغم اینکه خامنه‌ای جانش از دست احمدی‌نژاد و تیمش به لب رسیده اما ضمنا صلاح نمی‌داند، رئیس جمهور همفکرش قبل از پایان دوران ریاست جمهوری از صحنه به بیرون پرتاب شود

نهایتا سوال اساسی اینست که آیا خامنه‌ای درست تشخیص داده بود که نظرات احمدی‌نژاد از همه بیشتر به نظرات او نزدیک بوده است؟ به باور من اما او همچنان در خط بی‌بصیرتی درجا می‌زند و سیر می‌کند   

فرهنگ عزاداری: تصاویری از تشییع جنازه تاریخ‌سازان - از خمینی تا گاندی

 تشییع جنازه تاریخ‌سازان: پاپ ژان پل دوم - روح الله خمینی - مائو تسه‌تونگ - جمال عبدالناصر - مارتین لوتر‌کینگ -  وینستون چرچیل - جان اف کندی - مهاتما گاندی. هرکدام آداب خاص خود را دارد، و ضمن احترام به شخص وفات‌یافته، نظم و ترتیب در اجرای آن موج می‌زند به غیر از آنکه مربوط به کشور خودمان می‌شود. باهم می‌بینیم آنها را به ترتیب تاریخ مرگ

پاپ ژان پل دوم - واتیکان ۲۰۰۵

روح‌الله خمینی - ایران ۱۹۸۹ میلادی برابر با ۱۳۵۸ خورشیدی

مائوتسه تونگ - چین ۱۹۷۶

جمال عبدالناصر - مصر ۱۹۷۰

مارتین لوتر کینگ - آمریکا ۱۹۶۸

وینستون چرچیل - انگلستان ۱۹۶۵

جان اف کندی - آمریکا ۱۹۶۳

مهاتما گاندی - هند ۱۹۴۸

Sunday, June 26, 2011

با وقوع انقلابی که نتیجه‌ای جز نکبت برای ایرانیان نداشته، جیمی کارتر منفورترین رییس جمهور آمریکا در نزد ایرانیان؟

جیمی کارتر میهمان دربار محمد رضا شاه - یکسال قبل از وقوع انقلاب ۵۷

با گفتگوهایی که با دوستانم از طیف‌های مختلف فکری و سیاسی داشته‌ام و نیز در نشست‌هایی که با رفقای روزنامه‌خوان و کتاب‌دوست هرازگاهی برگزار کرده‌ام، این نتیجه خیلی غیر علمی را حاصل کرده‌ام که جیمی کارتر در نزد افکار عمومی ایرانیان حتا از ترومن و آیزنهاور، و کلیه دست‌اندر کاران آمریکایی زمان بر‌اندازی دکتر محمد مصدق منفورتر می‌نماید، و دلایلشان وقوع انقلابی بوده است در ایران که بدون پشتیبانی آمریکا نمی‌توانست به ثمر نشیند و سرانجامش پس از ۳۳ سال جز بدبختی و قتل و نکبت چیز دیگری نبوده است

اگرچه این نوع نتیجه‌گیری که مبتنی بر روش‌های علمی آمارگیری و تحقیق نباشد، به هیچ روی قابل استناد نیست و اعتباری هم ندارد، اما می‌تواند موضوعی تحقیقی بشود برای دانشجویان رشته‌های مرتبط دانشگاهی، و به یقین نتایج دیگری نیز از آن سر برون خواهد کرد که جالب و بعضا شگفت‌آور نیز خواهد بود، بویژه آنکه اگر دلایل منفور بودن، رییس جمهور مورد بحث - اگر منفورترین شناخته شود - نیز شناسایی و شکافته شود. البته این نکته را هم باید ذکر کرد که ممکنست چنین تحقیقی قبلا انجام شده باشد که متاسفانه من از آن بی‌خبرم

یک عکس و یک دنیا سخن: بهزاد نبوی در بیدادگاه‌های پس از انتخابات به چه می‌خندد؟


  آیا او با خنده‌اش دارد، چنین را روزهایی را پیش‌بینی می‌کند که حکومت کاسه گدایی دراز کرده تا نامزدهایی از طیف‌های مختلف را برای رونق بخشیدن به انتخابات داشته باشد؟ به نظر می‌رسد او، دارد به ریش آنهایی می خندد که بصیرت لازم را نداشتند و متقلبانه کسی را به عنوان رییس جمهور، بر صندلی نشاندند که کشور و ملت را به سمت پرتگاه بدون بازگشتی هدایت کرده است

Thursday, June 23, 2011

چرا «شرف اهل قلم» در رنج است: بازخوانی نامه تاریخی احمدزیدآبادی به علی خامنه‌ای


اگر می‌خواهید بدانید که چرا احمد زیدآبادی در زندان بسر می‌برد و سلامت او باید در خطر باشد و دوران تبعید و محرومیت از کار روزنامه‌نگاری را نیز در پیش روی دارد، نامه تاریخی او - که به «شرف اهل قلم » شهرت دارد - به علی خامنه‌ای را بازخوانی و داوری کنید

طرح دو پرسش از آیت‌الله خامنه‌ای
چهارشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۶

احمد زیدآبادی: من از حساسیت‌های نظام سیاسی ایران در باره هرگونه انتقاد و یا پرسش از رهبری نظام جمهوری اسلامی به خوبی آگاهم و می‌دانم که ورود به این حیطه، عبور از خط قرمزی است که عملا در کشور ما اعمال می‌شود. به همین علت، با آنکه از سال‌ها پیش قصد نوشتن نامه‌ای به ایشان داشتم و بویژه می‌خواستم از قانون شکنی‌ها و اجحاف‌هایی که در طول دوره بازداشتم در سال ۱۳۷۹ بر من و دوستانم روا شد، نزد وی شکایت ببرم، اما هر بار از تصمیم خود منصرف شدم، زیرا حساسیت موضوع می‌توانست حمل بر خودنمایی و یا ابراز بی‌باکی و تهور شود. این بار اما بخصوص پس از سخنان رهبری در شهر مشهد، تصمیم گرفتم تا قصد دیرینه خود را عملی کنم و امیدوارم که این تصمیم به مسائلی مانند خودنمایی و ابراز بی‌باکی نسبت داده نشود

هر چند که من نیز مانند هر موجود انسانی دیگر، از وسوسه خودنمایی در امان نیستم و از بی باکی هم به سهم خود بهره‌ای دارم، اما برای گریز از مواضع تهمت، تاکید می‌کنم که قصدم از نوشتن این مطلب، ابراز وجود سیاسی از طریق به چالش کشیدن مقام عالی نظام نیست و از همین رو، در سرتاسر این نوشته، تلاش می‌کنم تا در کاربرد واژه‌ها و عبارات، موقعیت خاص ایشان را در نظر داشته باشم و قلم را به ورطه بی‌احترامی و جسارت نکشانم. در عین حال، هر چند که شاید از شجاعت هم خداوند برای من نصیبی قرار داده باشد، اما بر کسی پنهان نیست که من اهل ماجراجویی و گزافه‌گویی حتی در جایی که کمترین هزینه و خرجی هم نداشته باشد، نیستم و اینک نیز نمی‌خواهم با خطاب قرار دادن رهبری، دست به ماجراجویی بزنم. با این همه، ممکن است این پرسش پیش آید که چرا طبق سنت مالوف در ایران، پرسش‌ها و یا انتقادهایم را از رهبری در قالب نامه‌ای سربسته به دفتر ایشان ارسال نمی‌کنم و بر انتشار علنی آن اصرار دارم. پاسخ پرسش فوق این است که آنچه می‌خواهم در این نوشته مطرح کنم، در شمار مسائل شخصی نیست که نیازمند ارسال نامه خصوصی باشد. در این نوشته در واقع قصد دارم برخی از بزرگ‌ترین مشکلات رویاروی جامعه ایرانی را طرح کنم و نظر رهبری را هم در این باره جویا شوم، به این امید که طرح این موضوع برای سایر ایرانیانی هم که مانند من می‌اندیشند، مفید افتد
پرسش نخست
پرسش نخست من از رهبری به همان حساسیت‌های موجود در مورد طرح پرسش و یا نقد اظهارنظرهای ایشان بر می‌گردد. سوال این است که به چه علت شرعی، عقلی، قانونی و یا عرفی و بر اساس کدام مصلحت عمومی، پرسش علنی از رهبری و یا نقد گفته‌ها و عملکرد وی، عملا در جامعه ایران ممنوع است؟
از نقطه نظر شرعی می‌دانیم که حتی انبیا و اولیای خداوند که در نزد ما از منزلت معنوی بی‌مانندی برخوردارند، هیچگاه افراد جامعه و از جمله پیروان خود را از به چالش کشیدن رفتار و گفتار خود بر حذر نداشته‌اند و سیره پیامبر اسلام و خلفای راشدین بخصوص امیرالمومنین علی نیز نشان می‌دهد که آن بزرگان، هیچگاه در مقابل تندترین برخوردهایی که افراد عادی جامعه با آنها داشته‌اند، شدت عمل نشان نداده‌اند و اگر هم از تعرض لفظی بی‌ادبانه و بی‌موردی به خشم آمده‌اند، کلام را با کلام پاسخ داده‌اند و نه با تشکیل پرونده و ارجاع به قاضی و وضع مجازات. در اینجا نمی‌خواهم با فهرست کردن شیوه برخورد پیامبر و اصحاب آن بزرگوار در برابر انتقادهای لفظی دیگران، فضل فروشی کنم، اما تاکید می‌کنم که مصونیت رهبری از طرح پرسش و انتقاد در جامعه ما، نه فقط سابقه‌ای در شرع ندارد، بلکه بدعتی بی‌سابقه در تفکر اسلامی به شمار می‌رود

نقد گفتار و رفتار رهبری منع نشده است

از نقطه نظر عقلی نیز همه دلایلی که در حوزه نقد و پرسش به ذهن بشر می‌رسد، دلالت بر ضرورت انتقاد از رهبران جامعه در هر سطحی دارد و حتی یک دلیل عقلی نیز نمی‌توان برای حرمت نقد و پرسش از رهبران سیاسی و مذهبی جوامع ارائه کرد. از لحاظ قانونی هم تا آنجا که من اطلاع دارم، توهین به رهبری در قوانین جمهوری اسلامی جرم شناخته شده، اما نقد گفتار و رفتار وی در هیچ قانونی منع نشده است. از منظر عرفی نیز، امروزه در همه کشورهایی که رهبران آنها با رای مردم انتخاب می‌شوند، انتقاد و پرسش که جای خود، بلکه شهروندان از حق هر نوع تخطئه و تعرض لفظی به آنها نیز برخوردارند. نمونه‌ای از این تعرض‌ها و تخطئه‌ها را صدا و سیمای جمهوری اسلامی به نقل از مطبوعات آمریکا و انگلیس علیه رهبران این کشورها روزانه پخش می‌کند. حتی سیمای جمهوری اسلامی صحنه‌هایی از راهپیمایی معترضان به سیاست آمریکا در شهرهای مختلف آن کشور نشان می‌دهد که تصویر جرج بوش را به صورتی حیوانی خون آشام بر روی پلاکاردها حمل می‌کنند و پلیس هم متعرض آنان نمی‌شود

به هر حال، وقتی که هیچ مبنای شرعی، عقلی، قانونی و عرفی برای منع نقد رهبری و پرسش از وی وجود ندارد، چرا کارگزاران امنیتی و قضایی نظام، در مورد کوچکترین اشاره غیر مستقیمی در گفته‌ها و نوشته‌های افراد به مواضع رهبری تا این اندازه سخت می‌گیرند و آن را ذنب لایغفر می‌پندارند؟ آیا رفتار آنان در این باره، مورد تایید رهبری است؟ اگر هست، بر اساس کدام حجت شرعی و یا عقلی؟ و اگر نیست چرا این موضوع علنی و صریح اعلام نمی‌شود تا هم راه نقد اصولی و منطقی گشوده شود و منتقدان احساس امنیت کنند و هم کارگزاران نظام امکان سوء استفاده از این مساله را پیدا نکنند؟
تا آنجا که من به یاد دارم، در دوران حیات بنیانگذار جمهوری اسلامی، به رغم فضای سنگینی که برخی از هواداران آتشین مزاج ایشان در جهت منع هر گونه نقد آن مرحوم ایجاد کرده بودند، آیت الله خامنه‌ای خود یکی از معدود منتقدان به نسبت صریح نحوه اداره کشور و پاره‌ای از اظهار نظرهای مرحوم آیت‌الله خمینی بود. با توجه به این سابقه، انتظار می‌رفت که در دوره رهبری خود ایشان، فضای نقد و پرسش از مقام‌های عالی نظام بسط و گسترش یابد، اما متاسفانه نه فقط چنین نشد، بلکه صداهای ضعیفی هم که در دوران حیات آقای خمینی در نقد ایشان بلند بود، در دوره بعدی یا خاموش شد و یا هزینه سیاسی و امنیتی در پی داشت. من هنوز توجیهی منطقی برای این مساله پیدا نکرده‌ام و امیدوارم شخص رهبری یا یکی از نزدیکان ایشان، در این باره توضیحی ارائه کنند
پرسش دوم
پرسش دومم اما مربوط به مساله‌ای است که برای جامعه ایرانی سرنوشت‌ساز شده و چنانچه در مورد آن، تصمیم درست گرفته نشود، چه بسا کشور ما را در شرایط فوق‌العاده خطرناکی قرار دهد. همانطور که همه می‌دانیم، بحث دستیابی ایران به چرخه سوخت هسته‌ای، مدت‌ها است که ایران را اسیر بحرانی بین‌المللی کرده و سبب صدور قطعنامه‌های الزام آوری از طرف شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران شده است. در اینجا من نمی‌خواهم از اهمیت یا عدم اهمیت برخورداری از چرخه سوخت هسته‌ای و یا از میزان تاثیر دستیابی به این چرخه در توسعه و پیشرفت کشور سخن بگویم
اصلا فرض را بر این می‌گیرم که آنچه مقام‌های کشور در باره اهمیت استراتژیک سوخت هسته‌ای و تاثیر آن در پیشرفت کشور می‌گویند، تماما درست و دقیق باشد، اما به گمان من مساله اصلی این است که از خود بپرسیم به چه هزینه‌ای؟ در زندگی اجتماعی و فردی بشر بسیاری چیزهای مفید و خوب وجود دارد که به دلیل هزینه‌های مترتب بر آنها کنار نهاده می‌شوند، زیرا دنیا، دنیای تزاحم امور و نظام ترجیحات است. در نظام ترجیحات یک ملت، حفظ موجودیت کشور بی‌گمان در راس اولویت‌هاست و پس از آن حفظ امنیت داخلی و سرمایه‌های انسانی و ملی قرار دارد.
نگاه به دستاورد علمی از دریچه حق و باطل
اگر قرار باشد دستیابی به یک دستاورد اقتصادی یا علمی، موجودیت یا امنیت یا سرمایه‌های ملی آن را به خطر اندازد، چه توجیه منطقی برای اصرار بر آن دستاورد وجود دارد؟ می‌دانیم که جمهوری اسلامی بر این نکته پافشاری می‌کند که منظورش از دستیابی به چرخه سوخت هسته‌ای، تولید سلاح اتمی نیست. با توجه به این نکته، چرخه سوخت هسته‌ای برای ایران تنها جنبه اقتصادی و علمی پیدا می‌کند. اما کدام دستاورد اقتصادی یا علمی در جهان وجود دارد که بتوان به آن از دریچه حق و باطل نگریست؟ هر امر اقتصادی به ناچار باید با مکانیسم تحلیل اقتصادی یعنی هزینه و فایده آن، مورد ارزیابی قرار گیرد و از همین روست که منتقدان برنامه هسته‌ای کشور با توجه به اصل هزینه – فایده، خیری در ادامه این برنامه در شرایط حاضر نمی‌بینند چرا که تبعات منفی تحریم فزاینده کشور و یا احتمال حمله نظامی به مراتب پر هزینه‌تر از فایده‌های دستیابی به چرخه سوخت هسته‌ای است

در اینجا اما من از مقام رهبری نمی‌خواهم که نظر خود را رها کند و نظر منتقدان را بپذیرد چرا که هر کس بر اساس دیدگاه و اطلاعات خود، ارزیابی خاص خویش را از شرایط دارد. یک نفر ممکن است بر مبنای یک سری داده‌ها، شرایط را خطرناک تصور کند و فردی دیگر، بر اساس داده‌های متفاوت، اوضاع را عادی و معمولی فرض کند
ارزیابی متفاوتی و حق بیان آن
سوال من از رهبری اما این است که چرا ایشان اصرار دارند که همه ایرانیان ارزیابی ایشان را از شرایط داشته باشند و اگر جز این باشد به تعبیر وی حرف دشمن را تکرار می‌کنند و یا به گفته برخی از مقام‌های امنیتی، از عوامل دشمن هستند. در دنیای امروز، روزانه میلیون‌ها خبر و گزارش در باره یک موضوع انتشار می‌یابد که مسلما یک نفر نمی‌تواند همه آنها را مطالعه کند. هر کس به فراخور دیدگاه کلی خود نسبت به نظام جهانی، بخشی از اخبار را گزینش و آنها را مطالعه می‌کند. از همین رو، ارزیابی افراد مختلف از شرایط خاص، به فراخور دیدگاه کلان خود و خبرهایی که خوانده‌اند، متفاوت است و این امری کاملا طبیعی است. آیا از نظر رهبری، یک ایرانی بر مبنای مطالعات خود، نمی‌تواند ارزیابی متفاوتی نسبت به ایشان از شرایط کشور داسته باشد؟ و اگر ارزیابی متفاوتی داشت، نباید از حق بیان آن برخوردار باشد؟

اگر یک ایرانی بر اساس تجربه و نگاه خود، کشور را در معرض خطر ببیند، آیا می‌توان او را به دلیل نگرانی‌اش از آینده، مجرم و شریک دشمن دانست و به ترس و رعب متهم کرد؟ تاکید پی در پی رهبری و نزدیکان ایشان بر مرعوب بودن طرفداران انعطاف در برنامه هسته‌ای بخصوص باعث تعجب و تاسف است. مسلما ترس و رعب در زندگی فردی و جمعی صفات پسندیده‌ای نیستند، اما به نوبه خود مکانیسم‌هایی برای ادامه بقای بشرند. اگر قرار باشد در وجود هیچکدام از افراد بشر ذره‌ای ترس از کسی یا چیزی وجود نداشته باشد، آیا جهان انسانی یک لحظه برقرار می‌ماند؟ آیا اگر فردی به اتکای نترسی و بی‌باکی شخصی خود، جمعیت کثیری را به ورطه بدبختی و هلاکت اندازد، مستوجب تحسین و پاداش است؟ خدا رحمت کند کسی را که بر جان و مال و سرنوشت دیگران بیم و ترس داشته باشد. به هر حال، واقعیت این است که بسیاری از ایرانیان، ارزیابی متفاوتی نسبت به ارزیابی مقام رهبری از مجموعه شرایط کشور و بحران هسته‌ای جاری دارند و دقیقا از آینده این کشور می‌ترسند! آیا باید ترس خود را کتمان کنند؟ و اگر نکردند، آیا باید مورد تهدید وزیر محترم اطلاعات قرار گیرند؟
تصمیم نهایی با همه ایرانیان

بار دیگر تکرار می‌کنم که من از مقام رهبری نمی‌خواهم که نظر خود را فرو گذارد و نظر دیگران را بپذیرد، اما از ایشان می‌خواهم در باره مساله‌ای که به سرنوشت تک تک ما و فرزندانمان مربوط می‌شود، اجازه دهد که نظرات و ارزیابی‌های متفاوت، در فضایی امن و آزاد مطرح شود. به گمان من، در مساله‌ای در اندازه بحران هسته‌ای، تصمیم نهایی با همه ایرانیان است. ایرانیان برای تصمیم در این باره لازم است که نظر همه صاحبان اندیشه و نظر را بشنوند و در فضایی آرام و معقول از هر تصمیمی که صلاح می‌دانند، پشتیبانی کنند

آیا مقام رهبری با این مساله موافقند؟

به باور من، سرنوشت آینده ایران تا حدود بسیار زیادی به تصمیم رهبری کشور در باره موضوع فوق گره خورده است و اگر ایشان در این باره تصمیم صحیحی بگیرند، بدون شک گفتنی‌های بسیاری برای طرح نزد ایشان وجود خواهد داشت. خداوند همه ما را در شناخت حقیقت، که به تعبیر امیرالمومنین علی از موری سیاه بر سنگی سیاه در دل شبی سیاه، پنهان‌تر است، یاری رساند

امیر عباس هویدا و محمود احمدی‌نژاد هنگام تردد درشهر

من نه خودم بیاد دارم و نه مستندی را یافته‌ام که رییس قوه مجریه دیگری به غیر ازهویدا، شخصا در سطح شهر رانندگی کرده باشد، بویژه هنگامی‌که بر مسند کار بوده باشد. اما یکی از دوستانم که به گفته‌هایش اطمینان کامل دارم، خودِ محمدرضا شاه را در سال ۱۳۴۴ خورشیدی هنگام رانندگی در خیابان فرح‌آباد ژاله به سمت قصر فیروزه و بدون حتا یک محافظ دیده بوده است. بهر حال دو عکس زیر از تردد دو شخصیت سیاسی، در سطح شهر، انتخاب شده است: امیرعباس هویدا و محمود احمدی‌نژاد

هویدا شخصا رانندگی اتومبیلش را به عهده دارد

 احمدی‌نژاد به همراه گروه محافظان در حال تردد در یکی از شهرها

Wednesday, June 22, 2011

رژیم رفتنی است: شرکت درهرانتخاباتی، کلفت‌تر شدن دنبه خامنه‌ای را درپی دارد

هنوز در این اندیشه‌ام که بسیاری از بازی‌های امنیتی رژیم از جمله نشان دادن اختلاف بین خامنه‌ای و طیف احمدی‌نژاد (هر روز یک خبر داغ و جنجالی از آن موضوع سربرون می‌کند: ماجراهای اسفندیار رحیم‌مشایی-عباس امیری‌فر-محمد شریف ملک‌زاده-حمید سجادی-محمد رضا رحیمی-حمید بقایی-محمد علی‌آبادی و سخنرانی‌های آتشین بر علیه یکدیگر و...) و نیز بسیاری از اتفاقاتی که از قضا در بسیاری از موارد، رژیم در بوجود‌ آوردنش نقش بسزایی دارد (دستگیری هما پروز-بازداشت مریم مجد-اعترافات سردار مدحی-خشک شدن دریاچه ارومیه-کشاورزی بر بام کاخ هخامنشی-پاک کردن نقاشی‌های دیواری شاهنامه-تفکیک جنسیتی-تجاوزات گروهی و فردی و...) و یاری خود رژیم به پررنگ مطرح شدنشان در رسانه‌ها، می‌تواند انحراف افکار عمومی از مسایل عمده‌ای باشد که حکومت با آنها به‌شدت دست به‌گریبان است و هر آن این امکان وجود دارد که موجبات تسریع در سقوط رژیم را فراهم ‌کند

در حال حاضر انتخاب نماینده حقوق بشر و قرار آمدنش به ایران، به سبب وجود زندانیانی که تحت هیچ شرایطی حاضر به پنهان‌کاری مصیبت‌هایی که رژیم بر سرشان آورده نیستند، و راه حل دیگر که می‌تواند حکومت را برای کوتاه مدت از مخمصه رها کند، آزاد نمودن سیاسیونِ دربند است که به تعبیر حکومت این نیز مشکل‌ساز خواهد بود چرا که خطر همبستگی دوباره با ملت و دردسرهای تازه برای خودکامگان را می‌تواند درپی داشته باشد، در مجموع، رژیم را در بن‌بست کامل قرار داده است. از دیگرسو با توجه به اینکه حکومت در آخرین انتخابات، آخرین قطره‌های مشروعیت خود را از دست داد و نیز به لحاظ مشکلات داخلی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و شکست‌های پی در پی در امور خارجی، و نیز بهم ریختگی اوضاع منطقه و خیزش‌های مردمی، رژیم را در بدترین موقعیت خود در طول ۳۳ گذشته قرار داده، لذا این گمانه بسیار به یقین نزدیک می‌شود که حاکمان به‌گونه‌ای با بخشی از مخالفان نسبتا نرم‌خو، معامله‌ای صورت دهند و طی آن قول‌هایی داده شود و نتیجه اینکه، تعدادی جذب گردند و نیز نامزدهای «بد» و «بدتر» به بازار سیاست معرفی و خلاصه فضای انتخابات را دوباره گرم و پرشور کرده یا داغ بودنش را وانمود کنند

آنچه که بسیار روشن و مسلم است، با توجه به شواهدی که به آنها اشاره شد، چنین به‌نظر می‌رسد که رژیم بیش از پیش آماده «رفتن» است، و در این رهگذر، شرکت در هر انتخاباتی که متولی برگزاری آن حکومتیان فعلی باشند، چه به‌عنوان نامزد و چه به‌عنوان رای‌دهنده، دهن‌کجی به کسانی است که با خون خود لاله‌زار جنبش را گلگون نگه‌داشته‌اند، و نیز نشان دادن انگشت بی‌ادبی به تمامی زندانیان سیاسی دربند و رهبران جنبش خواهد بود. این امر با توجه به اعمالی که در دو سال گذشته از سوی خامنه‌ای و عمال او سرزده است، پیامدی نخواهد داشت جز کلفت‌تر شدن دنبه علی خامنه‌ای و همدستان او و سرانجام بالارفتن هزینه سقوط حکومت برای ملت و نیز ایجاد مشروعیتی دوباره برای آنها، در عرصه بین‌المللی و از طرف دیگر بوجود آوردن یاس و ناامیدی در مردمی که جنبش را تا اینجای کار همراهی و هدایت کرده‌اند، و فقط مانده است تکان نهایی تا سرنگونی

Monday, June 20, 2011

فرنگیس با صدای عماد رام: خاطره‌ای ماندنی برای نسل دیروز و هنوز جذاب برای نسل امروز

عماد رام هنرمند و خواننده ایرانی در سال ۱۳۰۹ خورشیدی در ساری به‌دنیا آمد و در سال ۱۳۸۲ خورشیدی در کشور آلمان از دنیا رفت. او از دوران جوانی علاقه زیادی به فلوت داشت و نی‌های خود را سوراخ می‌کرد و در آنها می‌دمید. او در سال ۱۳۲۲ خورشیدی به تاتر روی‌آورد و علاوه بر ایفای نقش کمدین‌ها، در پشت پرده می‌خواند و فلوت می‌زد
در سال ۱۳۳۵ به تهران آمد و به اداره هنرهای زیبا رفت و نت و سازشناسی را نزد استادان موسیقی فراگرفت. او ضمنا دارای مدرک لیسانس از دانشسرای کشاورزی بود. همزمان با انقلاب درسال ۱۳۵۷ مجبور به ترک ایران شد و سرانجام در سن هفتادوسه سالگی (در سال ۱۳۸۲ خورشیدی) در کشور آلمان درگذشت

عماد رام ترانه‌های بسیاری را هم ساخت و هم اجرا کرد، اما از ترانه‌های ماندگار او می‌توان از " فرنگیس" (سروده شده توسط سعید دبیری) و "بهار من گذشته شاید" (سروده شده توسط معینی کرمانشاهی) نام برد که بعدها فرنگیس را سیاوش قمیشی که خود آهنگساز آن است در دو اجرای متفاوت یکبار قبل و بار دیگر پس از انقلاب مورد بازخوانی قرار داد. به باور من اگرچه اجرای این ترانه با صدای سیاوش قمیشی بسیار زیباست، اما زنده‌یاد عماد رام چنان آنرا با احساس درونی و با تمام وجود اجرا کرده است، که توگویی آتشی است به جان عاشقان. ترانه فرنگیس با صدای عماد رام خاطره‌ای است ماندنی، برای نسل دیروز و هنوز جذاب برای نسل امروز



آدرس ترانه در یوتیوب

شب، شب که میشه تو کوچه غم
اشک من میشه ستاره
من، چشمامو به ابرا میدم
آسمون بارون میباره
میخونم آخ که دیگه فرنگیس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
تو غصه زندونم کرد
دلم شده دیوونه
خدا خودش میدونه
کوچه دلش میگیره
سکوتش رو میشکونه
پنجره ها با فریاد
میگن کی باز میخونه؟
میخونم آخ که دیگه فرنگیس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
تو غصه زندونم کرد
من، توی هر دیوار غمگین
اسمتو با اشک میشونم
من، توی هر کوچه خاموش
دیوونه ای بی آشیونم
میخونم آخ که دیگه فرنگیس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
تو غصه زندونم کرد
دلم شده دیوونه
خدا خودش میدونه
کوچه دلش میگیره
سکوتش رو میشکونه
پنجره ها با فریاد
میگن کی باز میخونه؟
میخونم آخ که دیگه فرنگیس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
تو غصه زندونم کرد
میخونم آخ که دیگه فرنگیس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
تو غصه زندونم کرد
میخونم آخ که دیگه فرنگیس
عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات
تو غصه زندونم کرد

این ۱۲ عضو سلحشور «کابینه‌ ملت» به کدامین گناه در بند دژخیمان رژیم اسیرند؟

 دوازده تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین در اعتراض به جان باختن هدی صابر و هاله سحابی از صبح روز شنبه (۲۸ خرداد) وارد اعتصاب غذای نامحدود شدند. نام‌هایی که در تاریخ ماندگار خواهد شد و به باور من، آنها ۱۲ عضو نمادین «کابینه ملت» محسوب می‌شوند. این ۱۲ تن چه کسانی هستند و به کدامین گناه در بند دژخیمان رژیم اسیرند

بهمن احمدی امویی روزنامه‌نگار و از فعالان حقوق زنان و دانش‌آموخته رشته اقتصاد از دانشگاه مازندران است. وی با روزنامه‌های جامعه، توس، صبح امروز، نوروز، شرق، وقایع اتفاقیه و سرمایه همکاری داشته و تاکنون دو کتاب به نام‌های «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» و «مردان جمهوری اسلامی چگونه تکنوکرات شدند» از وی منتشر شده است. او از جمله روزنامه‌نگاران حامی جنبش سبز است که پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ دستگیر شد. انتشار شعری حماسی از فردوسی در سایت خرداد، یکی از اتهامات وی اعلام گردید. وی مدتها بدون ملاقات در بند ۲۰۹ زندان اوین محبوس بود و در آستانه نوروز ۸۹ توانست از مرخصی استفاده کند. اما روز ۹ خرداد ۱۳۸۹ در پی تماس تلفنی یکی از مأموران دادسرای زندان اوین، به زندان بازگشت.
 حسن اسدی زیدآبادی که مسئول کمیته حقوق بشر سازمان دانش آموختگان است، به اتهام اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، شرکت در تجمعات غیرقانونی و تشویش اذهان عمومی به پنج سال حبس تعزیری و به اتهام توهین به رئیس جمهور به صد هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است. حسن اسدی زیدآبادی پیش از این یک بار دیگر در روز ۱۲ آبان ۱۳۸۸ بازداشت و بعد از حدود ۴۰ روز حبس در روز ۲۲ آذر همان سال آزاد شده بود. آقای اسدی مجددا روز ۳۱ مرداد ۱۳۸۹ بازداشت شد و در حال حاضر در بند ۲۴۰ زندان اوین نگهداری می شود


عمادالدین باقی (زاده ۵ اردیبهشت ۱۳۴۱) تاریخ‌دان، فعال حقوق بشر، زندانی سیاسی سابق و روزنامه‌نگار منتقد جناح اصولگرای جهموری اسلامی ایران است. وی که درجه فوق لیسانس جامعه‌شناسی از دانشگاه علامه طباطبایی است و تخصص تحقیقاتی در حوزه تاریخ ایران دارا می‌باشد، رئیس و بینان‌گذار کمیته دفاع از حقوق زندانیان و نویسنده کتاب درسی تاریخ معاصر دبیرستان‌های ایران در اواخر دهه هفتاد است. کتاب پرفروش او «تراژدی دمکراسی در ایران» و چندین کتاب دیگرش در ایران توقیف شده‌اند. در هر حال در دو ماه پایانی حبس باقی به رغم نظریه پزشکان مبنی بر دور نگه داشتن وی از محیط استرس و همچنین در حالی که بهداری زندان در حال اعزام وی به بیمارستان قلب بود، ناگهان برای دومین بار به یکی از سلول‌های بسته بازداشتگاه ۲۰۹ منتقل شد که این بار نیز اعتراضاتی را در داخل و خارج برانگیخت. باقی پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و در پی بازداشتهای پرشمار فعالان، و روزنامه نگاران ساکت نماند و مقالات متعددی در روزنامه‌های اعتماد ملی، اعتماد و روزنامه ارمان روابط عمومی به چاپ رساند. محمد قوجانی داماد باقی در میان بازداشت شدگان بود. باقی در روز دوشنبه هفتم دیماه، فردای عاشورای خشونت بار بازداشت شد. به گفته همسر وی، عمادالدین باقی بوسیله حکم موهومی که به امضای دادستان وقت تهران رسیده بود ( به تاریخ روز فوت آیت‌الله منتظری ) و با عنوان پیشگیری از حوادث پس از فوت آیت الله منتظری، بازداشت شد. تا کنون جوایز بسیاری از مراجع بین‌المللی به باقی تعلق گرفته است. (خبردار شدیم، خوشبختانه ساعاتی پیش آزاد شد)
عماد بهاور مسئول شاخه جوانان نهضت آزادی ایران و عضو دفتر سیاسی نهضت ایران و عضو هسته مرکزی «پویش حمایت از خاتمی و موسوی» (موج سوم) است که در ۷ خرداد ۱۳۸۸ توسط دادگاه انقلاب بازداشت گردید. اتهام وی توسط یک مقام قضایی تبلیغ علیه نظام عنوان گردید. وی پس از ۹۶ ساعت آزاد شد اما پس از اعلام نتایج انتخابات دستگیر و بگفته وبگاه موج سبز تحت فشارهای روانی برای اقرار تلویزیونی قرار گرفت. بهاور روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه پس از تحمل ۴۶ روز زندان انفرادی از زندان آزاد شد. عماد در ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ در حالی که به دادگاه انقلاب برای آخرین دفاعیات احضار شده بود، بازداشت شد. این فعال سیاسی پس از بسر بردن چندین ماه در زندان اوین با حکم قاضی دادگاه به ۱۰ سال حبس قطعی محکوم شد. و علاوه بر آن به عنوان مجازات تتمیمی ۱۰ سال محرومیت از حقوق اجتماعی برای وی در نظر گرفته شده ‌است.
   قربان بهزاديان نژاد که در جريان وقايع پس از کودتای انتخاباتی بازداشت شده، به ۵ سال حبس محکوم گردیده است. اين استاد دانشگاه و مشاور مير حسين موسوی در همين مدت از همه حقوق دانشگاهی‌اش محروم و حق تدريس در دانشگاه از وی ستانده شد. دکتر قربان بهزاديان‌نژاد، استاد ميکروبيولوژی در دانشگاه تربيت مدرس بود که در سال‌های اخير فعاليت‌های فرهنگی زيادی داشته است. بهزاديان‌نژاد معاونت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در دولت سيدمحمد خاتمی و مشاور وزير بهداشت در انتخاب رؤسای دانشگاه‌های علوم پزشکی را در کارنامه مسئوليت‌های خود جای داده است.

محمد داوری روزنامه نگار و سردبیر سایت سهام نیوز (سایت رسمی حزب اعتماد ملی) است. وی پس از نامه ای توسط مهدی کروبی به رئیس مجلس خبرگان پیرامون شکنجه و آزار زندانیان سیاسی در شکنجه گاه کهریزک دستگیر و تحت فشار و شکنجه قرار گرفت تا علیه مهدی کروبی در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران، اقرار کند. وی در مدت بیش از ۷ ماه بازداشت چند نوبت اعتصاب غذا داشت. مهدی کروبی در نامه‌ای به دادستان تهران، مسئولیت تمام اسناد و فیلم‌هایی را که به عنوان مستندات وجود شکنجه و تجاوز جنسی در زندان‌های ایران ارائه کرده بود بر عهده گرفت و محمد داوری را تنها فیلمبردار مصاحبه‌ها عنوان کرد و گفت او هیج نقش دیگری در این ماجرا نداشته است.

امیر خسرو دلیر ثانی از فعالان ملی-مذهبی، عضو جنبش مسلمانان مبارز و نماینده جنبش در «کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه» و کانون مدافعان حقوق بشر از فعالان حقوق بشر در ایران است که در تاریخ ۱۳ دی ماه سال ۱۳۸۸ با حمله ماموران امنیتی به منزل شخصی اش بازداشت شد. بازداشت وی در راستای مجموعه بازداشت های موسوم به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ انجام شد که در آن به بهانه اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات خیل فعالان سیاسی و مدنی در ایران بازداشت  به حبس های طولانی مدت محکوم شدند. وی پس از گذراندن دو ماه بازداشت در سلول انفرادی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد. جلسه رسیدگی به اتهامات وی در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب با ریاست قاضی مقیسه تشکیل شد و وی به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور» به چهار سال حبس تعزیری محکوم شد. از زمان صدور حکم تا کنون وی بدون استفاده از حق مرخصی در زندان به سر می برد. امیر خسرو دلیر ثانی از داخل زندان هم به فعالیت های خود ادامه داده است و از امضا کنندگان بیانیه های مشترکی است که از بند ۳۵۰ زندان اوین به مناسبت های مختلف منتشر گردیده و بر ادامه مبارزات و مواضع تا احقاق حقوق تاکید می شود که معروفترین آنها بیانیه معروف به ۱۴ نفر است که با بهره گیری از سخنان محمود احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، خواستار تشکیل گروه مستقل حقیقت یابی برای بررسی حقایق مربوط به انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن و انتشار بی طرفانه نتایج کارگروه شدند. در بهمن ماه ۱۳۸۹ وی به دلیل ادامه اعتراضات از داخل زندان و عدم همکاری با ماموران وزارت اطلاعات برای مدت کوتاهی به بند ۲۰۹ زندان اوین - بند امنیتی وزارت اطلاعات - منتقل شد.

فیض‌الله عرب‌سرخی سیاستمدار و عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران است. وی در نخستین هفته‌های دستگیری بدلیل مقاومت در برابر بی قانونی های ماموران امنیتی ستاد کودتا در زندان اوین، مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به بیمارستانی متعلق به یکی از نهادهای نظامی در شمال غربی تهران منتقل شد. او پس از آنکه از حضور در دادگاههای نمایشی سر باز می زند توسط نیروهای اجرایی یک از نهادهای قضایی به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و به بهداری اوین منتقل می شود و پس از چند روز بستری شدن در بهداری اوین مجددا به سلول انفرادی برده می شود اما بدلیل تشدید وخامت حالش مجددا به بهداری و سپس به بیمارستان بقیه الله العظم که متعلق به سپاه پاسداران می باشد منتقل می شود. او به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد.

ابوالفضل قدیانی زندانی سیاسی با ۶۵ سال سن مسن ترین زندانی حامی جنبش سبز در بند ۳۵۰ زندان اوین محسوب می‌شود.به گزارش خبرنگار کلمه، ابوالفضل قدیانی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و رییس کمیته تشکیلات این حزب است. وی از جمله زندانیانی است که در دادگاه نسبت به کودتای انتخاباتی ودروغگویی های احمدی نژاد اعتراض کرد .او در تاریخ ۱۹ دی ماه سال گذشته برای گذراندن حکم یک سال زندانش به اتهام تبلیغ علیه نظام و توهین به رییس جمهور به بند ۳۵۰ اوین رفت. به گفته خانواده قدیانی، پرونده جدیدی برای وی به خاطر نوشتن نامه از داخل زندان و امضای بیانیه در دادسرای اوین باز شده و وی بار دیگر با اتهام تبلیغ علیه نظام مواجه شده است.

محمد جواد مظفر نایب رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات دو روز پس از حوادث ششم دی ماه ۱۳۸۸ دستگیر و شصت و دو روز در سلول انفرادی بند ۲۴۰ اوین زندانی بود. مظفر همچنین روز هشتم اسفندماه ۸۹ هنگام سفر زیارتی به عراق، گذرنامه‌اش ضبط و ممنوع الخروج گردید. وی از مبارزان قبل از انقلاب، نویسنده و پژوهشگر و بنیان گذار انتشارات کویر است. در فهرست منتشر شده از سوی. یکی از پژوهشکده‌های وزارت اطلاعات در زمستان گذشته، انتشارات کویر در زمره هفت انتشارات اصلی اندیشه ساز کشور رده بندی شده بود.

محمدرضا مقیسه روزنامه نگار، وسردبیر مجله بیست ساله ها ، رزمنده دوران جنگ تحمیلی و عضو کمیته پیگیری امور بازداشت‌شدگان و آسیب‌دیدگان پس از انتخابات ریاست‌جمهوری که در تاریخ ۲۲ مهرماه ۸۸ بازداشت و در تاریخ ۱۱ اسفند ۸۸ با قرار وثیقه پانصد میلیون تومانی آزاد شد. مقیسه در دادگاه بدوی به شش سال زندان محکوم شد. محمدرضا مقیسه مجددا در تاریخ ٢ آبان ۸۹ بازداشت شد.

عبدالله مومنی فعال مدنی- سیاسی، سخنگوی سازمان دانش آموختگان (ادوار تحکیم وحدت) است. او به خاطر فعالیتهای حقوق بشری اش چند بار به زندان رفته است. از جمله در ۱۸ تیر سال ۱۳۸۶ پس از حمله مسلحانه نیروهای امنیتی به دفترسازمان دانش آموختگان بازداشت شد و وقتی که آزاد شد بسیار لاغر و ضعیف شده بود، او ۱۴ کیلو وزن کم کرده بود و به شدت بیمار بود. به تعبیر یکی از فعالین سرشناس سیاسی او "رکورد دار اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران است" و در عین حال یکی از قربانیان نقض حقوق بشر. می‌توان گفت او اکنون از مرحله فعال دانشجویی عبور کرده و به یک فعال سیاسی سرشناس با دغدغه‌های حقوق بشری تبدیل شده است. عبدالله مومنی شب ۳۰ خرداد ۱۳۸۸پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران در ساختمان ستاد شهروند آزاد در میدان ونک تهران که ریاست ستاد شهروند آزاد (حامیان کروبی) را بر عهده داشت بازداشت شد.او و سازمان ادوار تحکیم در این انتخابات از حامیان کاندیداتوری مهدی کروبی بودند. مومنی معتقد بود" رای به کروبی رای به دموکراسی و حقوق بشر است". مومنی نامه‌ای سرگشاده خطاب به علی خامنه‌ای نوشت و در آن به مصائبی که در زندان بر وی رفته است سخن گفت و اظهار داشت زیر شکنجه ناچار به اعترافات دروغین شدم. وی در قسمتی از این نامه می‌نویسد: «... این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت‌های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که می‌رویم و تا شب بر می‌گردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقی‌ات اعتراف و خودت را خلاص کنی. می‌گفتند که «باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته‌ای» و حتی از من می‌خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که «در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌ام». بارها به تجاوز و استعمال بطری و شیشه نوشابه و چوب تهدید می شدم تا جایی که فی‌المثل بازجوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بیان می‌کرد که چوبی را در ... استعمال می‌کنیم که صدتا نجار نتواند آن را در بیاورد...» 



***

همه آنها یا روزنامه‌نگار هستند و یا استاد دانشگاه. یا مدافع حقوق بشر هستند و یا مدافع زندانی مورد تجاوز قرار گرفته. آیا این حکومت اصلاح‌پذیر است و یا اصلاح‌پذیر خواهد شد؟ سوالی است بسیار ساده! اما به نظر می‌رسد پاسخ‌دهندگانی که می‌پندارند می‌شود با این رژیم کنار آمد، قادر نباشند به آسانی پاسخی قانع‌کننده‌ای برای آن ابراز کنند!

تجاوز گروهی: از اوین و کهریزک تا خمینی شهر، کاشمر و گلستان

در جایی‌که اوباشان حکومتی، بدستور کسانی مثل سعید مرتضوی، به دستگیر‌شدگان بعد از انتخابات تجاوز جنسی می‌کنند و سرانجام نه تنها عاملان و آمرانِ تجاوز، شکنجه و قتل به سزای اعمال خود نمی‌رسند، که برای دهن‌کجی به ملت، ترفیع مقام هم می‌گیرند، آیا انتظار می‌رود که جامعه رو به مدینه فاضله شدن برود؟ اخباری که از تجاوز جنسی به بیرون درز کرده است (چنین اعمالی را فقط در تاریخ و در زمان حمله اسکندر، اعراب، مغول‌ها و تیمور به ایران، می‌توان سراغ گرفت)، گوشه‌های اندکی از فجایعی است که بر مردم می‌رود و صدها از آن رسانه‌ای هم نمی‌شود! (رسانه‌ای شدن رخداد‌های تجاوز از منظر زیر سوال بردن احمدی‌نژاد و تیمش تا حدی مشکوک به نظر می‌رسد). تجاوز - چه از نوع چند نفر به یک نفر، چه یک نفر به چند نفر، چه یک نفر به یک نفر و چه چند نفر به چند نفر همزمان - گوشه‌های اندکی از فجایعی است که بر مردم می‌رود و صدها از آن رسانه‌ای هم نمی‌شود

تجاوز، در کشور ما به یک فرهنگ تبدیل شده است و از نوع جنسی آن به لحاظ قبیح بودن شکل آن، سروصدایش وقتی در‌می‌آید، لرزه به اندام جامعه می‌اندازد، اما این امر نکوهیده از هنگامی در جامعه ما نهادینه شده است که به همه نوع حقوق انسانی و اجتماعی - مدنی ما تجاوز شده است. اندکی که بیاندیشیم، می‌توانیم پی ببریم که از صبح تا شب چند بار حقوقمان توسط آنهایی که قدرتمندتر از ما هستند، مورد تجاوز و خدشه وارد می‌شود، و صدایی از کسی  در نمی‌آید

دو سال پیش در چنین روزهایی تجاوز‌های جنسی حکومت در بازداشتگاه‌ها - اوین و کهریزک و ... - آغاز شده بود. اگر آن رخداد در هر حکومتی که به حقوق مردمش احترام می‌گذارد، اتفاق افتاده بود، کمترین پیامد آن برکناری و توبیخ دولت بود. و اگر اتفاقاتی نظیر خمینی شهر اصفهان و کاشمر و گلستان و ... در جای دیگری به غیر از ایران و کشورهای امثال کشور ما رخ می‌داد، کمترین پیامد آن برکناری مسولان امنیت آن شهر و منطقه بود. ظاهرا مسولان امنیت و قضایی در کشور ما، قرار است امنیت خودشان و حکومتیان را برقرار کنند، و به همین خاطر است که همه آنها در هر شرایطی، به کار خودشان ادامه می‌دهند و ککی کسی را نمی‌گزد چنانکه دیدیم و شنیدید که نمایندگان حکومت - دادستان و رییس پلیس - اظهار کردند که نداشتن حجاب و پوشش مناسب در مکان خصوصی، سبب ساز تجاوزات جنسی توسط اوباش رهگذر می‌شود، ظاهرا حکومت بدش نمی‌آید مردم را بترساند از بدحجابی حتا در چهاردیواری شخصی


***

 از این نکته هم نباید غافل شد که برکناری مسول و تنبیه متجاوز اگرچه لازم است و تسکینی بر آلام، اما باید علت‌ها را ریشه‌یابی و جستجو کرد، که همانا نهادینه شدن فرهنگ تجاوز که باید ریشه‌کن شود! زنده یاد اسماعیل فصیح در کتاب زمستان ۶۲ اشاره‌ای دارد به یکی از مهمترین ویژگی‌های ما ملت که دائم، دنبال بهانه‌ای می‌گردیم که شکرگزار باشیم. و هر بلایی که برسرمان می‌آورند، خدا را شکر می‌گوییم که بدتر از آن را بر سرمان نیاوردند و همین عادت به ظاهر زیبا، سبب می‌شود و باعث شده است که از بسیاری از حقوق خود درگذریم
 
بله، همگان می‌دانند که حکومت جمهوری اسلامی به هزار و یک صفتی که دارد، امر تجاوز را بر همه ابعاد زندگی ما مسلط کرده است اما، ما خود نیز مقصریم که حق خود را آنجا که لازم بوده از ظالم و متجاوز نستانده‌ایم

Saturday, June 18, 2011

دیگر «آذربایجان جنوبی(ایران)» چه صیغه‌ایست؟ روشن نیست در این موقعیت، این ‌بازی‌ها چیست؟


با یکی از دوستانم در کانادا تماس داشتم. خبری را اعلام کرد که مو به تنم راست کرد. او گفت که چندی پیش در یکی از نشریات فارسی زبان تورنتو، خبری با این عنوان به چاپ رسیده است: «کنگره موسس انچمن قلم آذربایجان جنوبی(ایران) در تبعید تشکیل می‌شود». ظاهرا سردمداری این حرکت به عهده رضا براهنی است که از قضا از دوستان صمیمی سردبیر همان نشریه محسوب می‌شود

سوال از آقای براهنی عزیز اینست که از کی تا به‌حال در جغرافیای جهان، آذربایجان شمالی وجود داشته است، که اینک شما از جایی در این کره خاکی با عنوان آذربایجان جنوبی آنهم با پسوند کلمه ایران داخل پرانتز نام می‌برید؟ این دیگه چه مسخره‌بازی تازه‌ایست

دائم دارم به خودم نهیب می‌زنم، که دور و بر لینک‌های نفاق‌افکنانه، نروم در این شرایطی که به همبستگی به‌شدت نیاز داریم، آن‌وقت می‌بینم عده‌ای نشسته‌اند و دارند برای ایران یا قطعه‌ای از خاک ایران اسم‌گذاری جدید می‌کنند. نمی‌توانم ساکت بنشینم. وای بر من و وای بر ما

در کشور ما دو آذربایجان بیشتر وجود ندارد: آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی و هر دو استان‌های متعلق به ایران عزیزمان. در شگفتم که اینهمه در مورد فردوسی و تخت‌جمشید و آثار باستانی و ... و سایر مسایل ملی‌مان به‌حق دادِ سخن می‌دهیم اما در برابر چنین حرکت‌هایی سکوت می‌کنیم

==================================================================
جهت اطلاع
اصل خبر در صفحه ۱۳ هفته‌نامه شهروند چاپ تورنتو به سردبیری حسن زرهی به تاریخ جمعه ۱۰ ژوئن (جون) ۲۰۱۱ منتشر شده است. ضمنا سایت زیر نیز عین بیانیه مربوطه را در فضای مجازی رسانه‌ای کرده است
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-67458

Friday, June 17, 2011

جزییات جنایت رژیم در رستوران میکونوس از زبان پرویز دستمالچی یکی از بازماندگان از مهلکه

در ماجرای ترور میکونوس که در رستورانی به همین نام واقع در برلین آلمان و در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۹۲ رخ داد، آقایان صادق شرفکندی، دبیرکل حزب دمکرات کردستان، همایون اردلان نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان، فلاح عبدلی نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در اروپا و نوری دهکردی کارمند صلیب سرخ و فعال در امور پناهندگان ایرانی مقیم آلمان توسط عوامل رژیم جمهوری اسلامی به قتل رسیدند. این فیلم که از سوی مرکز اسناد حقوق بشر ایران تهیه شده است، بازگویی جزییات ماجرا از زبان پرویز دستمالچی از پایه‌گذاران «سازمان جمهوری خواهان ملی ایران» که در زمان ترور در رستوران و همراه کشته‌شدگان حضور داشت و به طور معجزه‌آسایی، جان سالم بدر برد، را نشان می‌دهد

آدرس فیلم در یوتیوب

ملاقات سران هیات موتلفه با هاشمی رفسنجانی، نشانه موس موس علی خامنه‌ای

عکس از سایت فرارو

مشاهده‌ی عکس‌های ملاقات سران و اعضای بلند‌پایه حزب موتلفه با رفسنجانی در یک گزارش تصویری در سایت فرارو، بدون هیچ توضیح و چرایی این ملاقات، این گمانه ‌زنی را تقویت می‌کند که آقایان بنا به خواست علی خامنه‌ای و برای بازگرداندن رفسنجانی به صحنه فعال سیاسی، و احیانا ترغیب وی برای مذاکره با اصلاح‌طلبان، در روند فراهم نمودن مثلا آشتی ملی، دارند نقش ایفا می‌کنند. در میان کسانی‌که از چهره‌های شاخص حزب مربوطه محسوب می‌شوند، محمد نبی حبیبی دبیرکل حزب، اسدالله بادامچیان قائم مقام و سید مصطفی میرسلیم عضو برجسته حزب، را می‌توان نام برد که در عکس‌ها بخوبی دیده‌ می‌شوند و از حبیب‌الله عسگراولادی نیز در این ملاقات خبری نبوده است

اگر چه خبری در این رابطه در جایی به چشم نمی‌خورد تا بتوان تحلیل جامع‌تری از ملاقات ارائه نمود، اما با توجه به روشدن دست احمدی‌نژاد نزد طرفداران حاکمان در جناح به اصطلاح اصولگرا، بویژه آنهایی که در به کرسی نشاندن او بر مسند ریاست جمهوری، کورکورانه از رهبرشان تبعیت کردند و حصول اطمینان از اینکه وی بر خلاف آنچه سعی می‌کرد از یکسو به هم‌پیمانان داخلی و از سوی دیگر، به طرف خارجی، خود را به عنوان یک کالای مرغوب بنمایاند، اما در مذاکره با غرب چیزی در چنته ندارد و جز یک کالای دست دوم بنجل چیزی بیش نیست، و رسیدن غرب به این باور که محمود احمدی‌نژاد و دارو دسته‌اش برای باز کردن باب هر نوع مذاکره‌ای صلاحیت لازم را دارا نیستند، لذا به نظر می‌رسد حزب موتلفه که در میان سردمداران «خودی» وزنه‌ای محسوب می‌شود، ماموریت سامان دادن به اوضاع آشفته امور کشور را به‌عهده گرفته باشد که یکی از استراتژی‌های آغازین این حزب نزدیک به علی خامنه‌ای، مذاکره با رفسنجانی و واسطه قرار دادن او در نزدیک کردن آن بخش از مخالفان اهل مسامحه، به خامنه‌ای است. حال باید دید با توجه به تجربه و پختگی هاشمی رفسنجانی در چنین چانه‌زنی‌هایی که به نظر می‌رسد بیشتر در پس پرده به جریان افتد، چه امتیازاتی رد و بدل می‌شود؟ به باور من مشکل‌ترین بخش بازگرداندن آرامش و اوضاع عادی به کشور - که با ساختار فعلی حکومت و قانون اساسی فعلی امری نسبتا محال به نظر می‌رسد - چگونگی واکنش سران جنبش، به چنین رخدادی، خواهد بود و از سوی دیگر، خود مردم هستند که از بعد از کشتار جوانان بدست حکومت و سرکوب اعتراضات متمدنانه در راهپیمایی‌ها، مطالبات‌شان، شکل و محتوایی دیگرگونه یافته است! در این میان اما به گمان من آنچه که بیش از همه مسجل‌تر به نظر می‌رسد، پرونده‌ی ریاست جمهوری احمدی‌نژاد است، که دارد بسته می‌شود

***

برای آشنایی بیشتر با هیات ملاقات کننده با هاشمی رفسنجانی یعنی حزب موتلفه، مطالبی از ویکی‌پدیای فارسی تقدیم می‌شود: بخشی از هیات موتلفه در فعالیتهای تجاری شرکت می‌کند و بازار را در دست دارد و به نام موتلفهٔ بازار یا بخش اصناف جمعیت موتلفه در بازار تهران شناخته می‌شود و قوی‌ترین شاخه موتلفه‌است. هر چند موتلفه در زمینه سیاسی دولت‌گرا است ولی از نظر اقتصادی مخالف کنترل کامل وزارت بازرگانی و وزارت اقتصاد و دارایی بر همه فعالیت‌های تجاری و مبادلات اقتصادی می‌باشد. انجمن جامعه اسلامی بازار و اصناف از انجمن‌های همسو با موتلفه‌است. برخی معتقدند موتلفه اسلامی در پشت صحنه با انگلستان رابطه دارد (ممکن است همه رهبران موتلفه وابسته ‏نباشند، اما نفوذ سازمان‌های خارجی در میان آنها تاثیر بزرگی بر حرکات ضدملی موتلفه دارد‏). سازمان جاسوسی انگلستان ‏در طول تاریخ ایران مایل بوده‌است با نفوذ در نهادهای سنتی دینی، در زمان‌های لازم علیه جنبش‌های ملی ‏ایران فشار وارد کند تا از قدرت گیری آنها در ایران پیشگیری شود. حرکات هیات موتلفه اسلامی نیز همیشه در تناقض با هویت ایرانی و منافع ملی ایران بوده و معمولاً به سود منافع قدرت‌های ‏بیگانه و به سود منافع محافل افراطی اسرائیل تمام شده‌است. گفته می‌شود در دوره ریاست جمهوری خاتمی مناسبات سنتی هیات موتلفه با انگلستان ضربه دیده و آنها به معامله تجاری با آمریکا نیز پرداختند. حزب مؤتلفه در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ از علی لاریجانی و در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ از محمود احمدی‌نژاد حمایت کرد. - پاراگراف سوم تماما برگرفته از ویکی‌پدیای فارسی
عکس از سایت فرارو
عکس از سایت فرارو


Thursday, June 16, 2011

احمدی‌نژاد اتفاقا درست می‌گوید که هیچکس در ایران محتاج نان شب نیست، چون اکثر مردم به غیراز نان، چیز دیگری نمی‌خورند


در خبر‌ها آمده بود که: در نشست سه جانبه ايران، روسيه و قزاقستان که در حاشيه اجلاس سران کشورهای عضو سازمان شانگهای تشکيل شد، محمود احمدی‌نژاد، ديمتری مدودوف و نور سلطان نظربايف ضمن بررسی راه‌های گسترش همکاری‌های سه کشور، تقويت مناسبات منطقه‌يی و بين‌المللی را مورد بحث و تبادل نظر قرار خواهند داد. در این میان که احمدی‌نژاد در فرصتی که برایش هماهنگ شده بود در دیدار با عده‌ای از ايرانيان مقيم قزاقستان همان ادعاهای سابق در مورد وضعیت خوب اقتصادی را مطرح کرد و گفت: «... امروز می‌توان ادعا کرد که در تمام ايران حتی يک نفر وجود ندارد که محتاج نان شب باشد و به فضل الهی در آينده‌ای نزديک اعلام خواهد شد که در سرتاسر ايران فقيری وجود ندارد...» او همچنین به خزعبلات‌گویی‌های همیشگی خود ادامه داد و گفت که ايران به لحاظ سرعت پيشرفت علمی در رده اول جهان قرار دارد


***

 محمود احمدی‌نژاد ابدا نگفت چرا عده‌ای در بدر بدنبال فروش کلیه‌هایشان هستند، و نیز از کودکان کار و کارتن‌خواب‌ها هم گفتگویی به‌میان نیاورد و همچنین هیچ اظهار نظری هم در رابطه با عقب‌افتادگی حقوق و دستمزد کارگران نکرد و از تن‌فروشی که اصلا صحبتی به میان نیاورد و...! در مورد وضعیت معیشتی مردم، اتفاقا درست می‌گوید این احمدی‌نژاد، که هیچکس در ایران محتاج نان شب نیست، چون اکثر مردم ایران با تورم و بیکاری که سرتاسر کشور را فرا گرفته و مملکت را به لبه پرتگاه سوق داده، به غیراز نان قادر نیستند چیز دیگری بخورند! باری یا احمدی‌نژاد معنی فقر را نمی‌داند که البته بعید نیست، یا فقط رییس جمهور معدود کسانی است که طی سالها چپاول و مکیدن خون محرومان، گردن‌شان کلفت شده است و دست‌شان به دهانشان می‌رسد! آیا ‌تردیدی وجود دارد که نزدیکان احمدی‌نژاد فقیر باشند؟



Wednesday, June 15, 2011

حکم قتل دانشجویان، جزای نقدی است، اما حکم نامه نوشتن به خامنه‌ای سالها زندانی شدن و تبعید

عدالت - کاری از مانا نیستانی

 بیستم اردیبهشت همین امسال (۱۳۹۰) بود که پس از گذشت۲۳ ماه از شبیخون نیروی‌های نظامی و شبه نظامی معروف به «لباس شخصی‌ها» به کوی دانشگاه تهران، و کشتن و مجروح ساختن عده‌ای از دانشجویان، رئیس قوه قضائیه، دلیل طولانی شدن رسیدگی به پرونده مربوطه را، "پوشیده بودن" صورت حمله کنندگان عنوان کرد. او نامی از متهمان نبرد اما اظهار کرد که احکام حمله به کوی دانشگاه فراتر از حبس و جزای نقدی نخواهد بود. این حمله به دستور سردار عزیزالله رجب‌زاده فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران بزرگ، صورت گرفت. چند روز پس از حمله محسن کوهکن، سخنگوی هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی گفت که نیروهای انتظامی با درخواست فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران وارد کوی دانشگاه شده بودند؛ سخنانی که سپس‌تر فرهاد رهبر آن را تکذیب کرد و اعلام داشت در آن شب هیچ کدام از مسئولان کوی دانشگاه حضور نداشتند

در همین ارتباط  محسنی اژه ای سخنگوی قوه قضائیه نیز در اردیبهشت ۱۳۹۰ در یک کنفرانس خبری، از اتمام رسیدگی به اتهامات، متهمان پرونده کوی دانشگاه می‌گوید. به گفته او حکم چهل تن از متهمان " حبس" و "جزای نقدی" است؛ متهمانی که محسنی اژه ای از بازگویی نام آنان امتناع ورزید و خاطر نشان کرد:" تا زمانی که حکم نهايی اين افراد صادر نشود نمی توانيم چيزی اعلام کنيم.". به باور من در میان کسانی که مجرم شناخته شده‌اند شما نام هیچ کله‌گنده‌ای که به عنوان آمر این جنایت مطرح باشد، پیدا نخواهید کرد! اما

 امروز ۲۵ خرداد ۱۳۹۰ ، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران در بیانیه خود فاش کرده است که حاصل پی گیری های انجام شده بعد از حمله به کوی دانشگاه "مجازات عاملان اصلی این حادثه نبوده بلکه عمدتا این دانشجویان بوده اند که به دادگاه ها احضار شده اند.". در ادامه بیانیه آمده است: "بر خلاف تصور رایج، برخورد با دانشجویان در رابطه با پرونده کوی دانشگاه از همان آغاز سال تحصیلی ۸۹-۸۸ صورت گرفت و علاوه بر برخوردهای انضباطی در دانشگاه، تعدادی از دانشجویان در همان زمان محاکمه و زندانی شدند.": این هم از برخوردهای اسلامی حکومت که طبق معمول جای شاکی و مجرم را عوض می‌کند. باید توجه داشت که حکم جنایت وقتل دانشجویان جزای نقدی است، اما حکم نامه نوشتن به خامنه‌ای سالها زندانی شدن و تبعید - احمد زیدآبادی شاهد برجسته این مدعاست! - آیا این حکومت اصلاح‌پذیر است؟

Tuesday, June 14, 2011

بیست و پنج خرداد است، این‌روزها همه جا پر شده از «خس و خاشاک»: آقای خامنه‌ای! از «دشمن» چه خبر؟


در خبرها آمده‌ بود: «بعد از ظهردوشنبه علی خامنه‌ای جلسه‌ای با حضور اعضای شورا‌یعالی انقلاب فرهنگی  برگزار کرد...». جالب است بدانید که او در جلسه مذکور، واژه معروف «دشمن» را اصلا بکار نبست و بجای آن چندبار کلمه «تهاجم» را بکار برد و با استفاده از یک اصطلاح نظامی، از شورای مذکور به عنوان قرارگاه فرهنگی نام برد!! (این آقا و همدست‌هایش دایم در عوالم نظامی‌گری بسر می‌برند). نمی‌دانم از تاثیر انتقاد‌هایی بوده که گاه و بی‌گاه به او شده و یا از لطیفه‌هایی است که بگونه‌ای تمسخرآمیز راجع به او می‌گویند مبنی بر اینکه سالهاست در هر سخنرانی ده‌ها بار کلمه «دشمن» را بکار می‌برد و آن - دشمن فرضی - را مسبب همه بدبختی‌های مملکت در ۳۳ سال گذشته می‌پندارد و نقاط ضعف خود و مجریان حکومتی و عدم توانایی دولتمردان در انجام وظایف‌شان را در پشت آن پنهان می‌کند، اما به هر دلیل که بوده این امرِ نادر (سخن نگفتن از «دشمن») اتفاق افتاد. البته یک احتمال دیگر ممکنست وجود داشته باشد و آن اینست که پر سر وصدا شدن جریانات «انحراف»  که موجبِ نمودِ هرچه بیشتر بی‌بصیرتی‌ خود خامنه‌ای شده از یکسو و سالروز رای دزدی‌اش با کمک همدستان و در این پیوند وجود پررنگ «فتنه‌گر» و «خس و خاشاک» این‌روزها که ۲۵ و ۲۶ خرداد نزدیک است، همه جا پر شده از «خس و خاشاک» - حواسی برای وی بجای نگذاشته و او را از «دشمن» غافل کرده است. راستی آقای خامنه‌ای! اگر تعادلت را از دست ندادی بگو ببینیم از «دشمن» چه خبر؟ دیگر «دشمن» «دشمن» نمی‌کنی، ظاهرا نطقت بریده! بنشین صد مرتبه از روی «دشمن» بنویس شاید راهگشا باشد

***
 
دوستان عزیز! جهت یاد‌آوری، این شورا که با خامنه‌ای جلسه داشته، همانی است که خوشبختانه مهندس میرحسین موسوی و دکتر ایرج فاضل دیگر عضو آن نیستند و شوربختانه احمد جنتی هنوزعضو آن است، اما این‌بار از نوع افتخاری آن

Monday, June 13, 2011

حاج آقا ببخشید، نمی‌خوره

عکس آرشیوی از اینترنت

پارسال تابستان در یکی از روزهای خیلی داغ با آفتابی سوزان، حدود ساعت ۱ یا ۲ بعدازظهر، در یکی از خیابا‌ن‌های شرقی - غربی سوار تاکسی بودم و به ‌سمت غرب در حرکت. ۱۰ دقیقه‌ای نگذشته بود، که یک آخوند نسبتا چاق و بالای ۵۰ سال سن، دست نگه داشت که مستقیم. راننده ترمز کرد و گفت «بیا بالا». در که بسته شد راه افتادیم

هنوز یه ۲۰۰ متری نرفته بودیم جلو، که راننده ناگهان ایستاد و صورتش را برگرداند به عقب و به آقای آخوند گفت: «حاج آقا، ببخشید، نمی‌خوره!». حاج آقا که تازه عقب تاکسی جا‌ ‌افتاده بود، با غرغری زیر لب، و با نگاه سرزنش‌آمیز و خشم‌آلود به راننده، از تاکسی پیاده شد

راه که افتادیم، از راننده تاکسی پرسیدم، ما که مسیرمون به این آقا می‌خورد، چرا پیاده‌اش کردی. راننده تاکسی که در چشماش شیطنت برق می‌زد، گفت: «اونجا که طرف وایستاده بود، درخت بزرگی بود و حاجی داشت زیر سایه‌اش حال می‌کرد، آووردمش اینجا پیاده‌اش کردم که از سایه خبری نیست. و معلوم بود که حالشم نداره دوباره برگرده اونجا. حالام طوری نشده، یه خرده آفتاب که تو کله‌اش بخوره، کمتر اراجیف به مردم تحویل می‌ده!» من که بغل دست راننده نشسته بودم، کمی زیر چشمی به نیمرخ راننده نگاه کردم. هم توی دلم خنده‌ام گرفته بود و هم کمی احساس دلسوزی و هم مبهوت مانده بودم از شیطنت راننده که واکنشی - راست یا ناراست - است به عملکرد حکومتیان!‌؟