محسنی اژهای خود دارای پروندههای سیاه و تاریکی است، چه هنگامی که دادستان دادگاههای ویژه روحانیت بود و چه زمانی که قاضی پرونده کرباسچی و سپستر حرف و حدیثهایی که اکبر گنجی از دخیل بودن او در قتلهای زنجیرهای مطرح کرد و شاهکارش در مورد گاز گرفتن شانه عیسی سرخیز در یک جلسه رسمی اداری تا اعمال و رفتار و گفتارش نسبت به مضروب و کشتهشدگان معترضان به تقلب در انتخابات و ناپیگیریهایش پیرامون شکنجه و تجاوزهای کهریزک که در مقام دادستان بیکفایت کل کشور بود. اینک او شده است مسئول پرونده دزدانی که همدستانش از همپیالههای خود او هستند و همگیشان زیر چتر رهبر بی بصیرتشان
مرور کنید تمام پروندههای پر سر و صدا در دوران حکومت علی خامنهای را! کدامیک از آنها به نتیجه درست رسید و رضایتمندی و خشنودی را در چهره مردم را دیدید؟
آیا پرونده داداشِ رفیقدوست یادتان است؟ به نتیجه ای هم رسید؟ از پرونده قتلهای زنجیرهای چی؟ از پرونده سعید عسگر، ضارب حجاریان چه خبر؟ پرونده کوی دانشگاه در ۱۸ تیر سال ۷۶ چه بر سرش آمد؟ پرونده کهریزک به کجا انجامید؟ پرونده رمالان و فالبگیران چه شد؟ پرونده رحیمی و بقایی و موضوع فاطمی به چه سرنوشتی دچار آمد؟ پرونده فحاشیها به دختر رفسنجانی را چه کردند؟ پرونده مرتضوی که حرفش را نباید زد! پرونده قتلهای بعد از انتخابات داشت یادم میرفت و نیز پرونده کوی دانشگاه در ۲۵ خرداد ۸۸ و نیز .... اینهم روی همهی آنها
به باور من با پیشینه و عملکرد این رژیم در چنین مواردی، چشممان نباید آب بخورد از اینکه حقی به حقدار برسد و دست چپاولگران کوتاه شود که البته در پایان کار یقه بیگناهی یا کمگناهی را خواهند گرفت و او را قربانی خواهند کرد! اما نکته بسیار مهمی که به روشنی وجود دارد از بین رفتن حساسیت مردم است به چنین پروندههای با اهمیتی و این نیز واکنش طبیعی به نهادینه شدن دروغ و دغل و باندبازیهای دارودستهی اداره کنندگان کشور است و همه حاصل یک نوع عینک بیاعتمادی ملت به حکومت جمهوری اسلامی