مثلی است معروف که می گوید: "گه کم بود، سِنده هم از تاق افتاد". اینطور به نظر میرسد که پستهای دولتی بلند مرتبه دارای چنان جذابیتی هستند که با ورود یک نفر از یک خانواده به اتوبوس سیاسی کشور، سایر اعضای خانواده نیز راغب میشوند از نفر اول خانواده تبعیت کرده و در شکلگیری باند سیاسی-خانوادگی سهیم شوند. مثالهای بسیاری از بعد از انقلاب وجود دارد که باندهای خانوادگی پستهای مهم را در چنبره خود به تسخیر در آوردهاند. از جمله معروفترین شان عسگراولادیها، لاریجانیها و اینک نیز خانواده دانشجو را می توان برشمرد
این ساختار براساس شایستهسالاری بنا نمیشود و دقیقا بدبختیهایی که بر سر این ملت آمده و ما را به این نقطهای که هستیم رسانده، ناشی از فامیل سالاری و نبود بینش، تجربه و دانش لازم برای کشورداریست
این نوع رفتار سیاسی سبب شکلگیری رانت و رانتخواری میشود و راه را باز میکند تا افراد سببی فامیل که قدرت تشخیص وابستگیشان به یک خانواده مشهور سیاسی چندان آسان هم نمیباشد، نیز راه به پستهایی برای از ما بهتران مییابند. در گذشته به چنین ساختاری هزار فامیل میگفتند و دقیقا این ساختار سالهاست که در حکومت بعد از انقلاب به مراتب شدیدتر و بیشتر از قبل از انقلاب قابل مشاهده است
شوربختانه چون تمامی حاکمان و تصمیمگیران ریز و درشتِ کشور مبتلابه چنین ناهنجاری سیاسی، اجتماعی و تشکیلاتی هستند لذا گوش کسی هم بدهکار نیست و از آنجا که این تازه بهدوران رسیدگان، ولع و اشتهای فراوانی برای ثروتمند شدن نیز دارند، تلاششان اینست که راه صد ساله را یکشبه طی کنند و از سوی دیگر چون این احتمال نزدیک به یقین است که دوره این حکومت بزودی بهپایان رسد، و «خودی»ها نیز این میدانند، بنابراین به باور من ثروت این ملت در ابعاد و اندازههای مختلف و در ارکان گوناگون سازمانی - حکومتی، همه روزه مورد چپاول است و خاک مملکت به توبره بسته شده: صدای گُندههایش فقط گاهی به سبب دعوا بر سرِ افزونخواهی شنیده میشود