اگرچه واقعه مربوط است به حدود ۸ سال قبل، اما بازگو کردن و زنده نگه داشتن آن برای جوانان پر فایده است چرا که بهآسانی قادر خواهند شد، عملهی ظلم - پرمدعا و عوامفریب - را از خدمتگزار واقعی تشخیص دهند: در سال ۱۳۸۳ بعد از این که عیسی سحرخیز نماينده مديران مسول جرايد در نشست هفتگی هيات نظارت بر مطبوعات ايران، به توهينها و فحاشیهای محسنی اژهای (نماينده قوه قضائيه درهيات نظارت بر مطبوعات) به جامعه روشنفکری، اعتراض کرد، محسنی اژه ای ابتدا با قندان به او حمله کرد و سپس شانه سحرخیز را به شدت گاز گرفت. شکایت سحرخیز از اژهای به جایی نرسید، اما عیسی پس از انتخابات ۸۸ دستگیر شد و مورد ضرب و شتم ددمنشانهی ماموران وزارت اطلاعات و دادستانی قرار گرفت، بطوریکه ماهها از شکسته شدن دندههایش درعذاب بود. او از آن زمان تا کنون در زندان بهسر میبرد. لازم به یادآوری است که در سوم مرداد ۱۳۸۹عیسی سحرخیز درعملی شجاعانه، از زندان رجاییشهر نامهای سرگشاده خطاب به رئیس قوه قضائیه ایران منتشر کرد که طی آن خواستار تشکیل دادگاه علیه سید علی خامنهای، محمود احمدینژاد و محسنی اژهای شد
اما محسنی اژهای پس از حادثه حمله به سحرخیز، نه تنها توبیخ نشد که با پشتیبانی علی خامنهای، پلکان ترقی را در سیستم اداری رژیم، بهسرعت طی کرد و پس از چند سال در پست وزارت اطلاعاتِ محمود احمدینژاد، از سال ۱۳۸۸ به سمت دادستان کل کشور منصوب گردید
***
وای بر رژیم ستمگر جمهوری اسلامی که داستان سفاکیهایش، پایانی ندارد. اما میتوان صحنههایی را تجسم کرد ازآن روزهایی که عملهی ظلم و اربابان جنایتکارشان، در دادگاه ملت، محاکمه خواهند شد و بهسزای اعمال پلیدشان خواهند رسید: اندکی صبر سحر نزدیک است