جنگ زرگری باشد یا دعوای واقعی، ملت هشیارتر از آن است که به خاطر طرد یکی به سمت دیگری برود. هردوی آنها و همدستان و شریکانشان از منظر ملت منفورند و آنچه بر سر این مردم و این سرزمین تاکنون آمده بویژه طی دو سال گذشته، دست هردو ایشان در کار بوده است. اما سوال اساسی اینست که خامنهای که هنگام تحویل سال نو در پیامی هشدارگونه سران سه قوه را از انتقاد از یکدیگر در مجامع عمومی و انظار مردم {به نفع احمدینژاد} منع میکرد، در چه شرایطی قرار گرفته است که رییس جمهور منتخب خود را اینچنین لجنمال کرده است؟ دو سناریو، قابل تفسیر و تحلیل اجمالی است
سناریو ۱ - اگر بازی آنها زرگری باشد، نشان از آن دارد که آنها بطور جدی خطر از دست دادن قدرت و سقوط حکومت را احساس کردهاند. همچنین آنها برای کشاندن مردم به گود بازی و داغ کردن فضای انتخابات، نیازمند دوجناحی شدن هستند. آنها در پی ساختن اپوزیسیون، از میان خودیها برآمدهاند. اما نمیتوانند بپندارند که اگر خیلی خوب از عهده برآیند چیزی شبیه حزب ایران نوین و حزب مردم در زمان شاه و قبل از تاسیس حزب رستاخیز از آب در خواهد آمد (یعنی مسخره بازی)! در این سناریو که از مدتها قبل روی آن کار شده است، نقشهایی را به خودیها سپردهاند. در بخش اخیر نمایش، نقش اول به عهده کسی واگذار شده که زیر مجموعه سازمانی او نویسندگان سناریو محسوب میشوند: حیدر مصلحی، اما تا پایان نمایش، نقشهای دیگری نیز وجود دارد. بازیگران اصلی از سوی جناح مثلا احمدینژاد، کسانی تعیین شدهاند که توانمندی بازیگری را در چند سال اخیر بخوبی به اثبات رساندهاند. در این میان میتوان به اسفندیار رحیممشایی، حمید بقایی، محمد رضا رحیمی، علی اکبر جوانفکر و سردبیران چند نشریه وابسته به دولت و سایتهای اینترنتی وفادار به رحیممشایی اشاره کرد
و از نقشآفرینان گروه خامنهای یا جناح حاکمترمیتوان از حسین شریعتمداری، اعضای بیت خامنهای، مصباح یزدی، تعدادی از وعاظ بددهن و امامان جمعه شناخته شدهتر و منفورتر نام برد. در این میان چند تن از فرماندهان سپاه و بسیج نیز درگیر ماجرا خواهند بود که مشخص نیست از ماجرا خبر دارند یا به عنوان سیاه لشکر بکار گمارده خواهند شد! اما کسانی مانند هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و حسن روحانی سردرگم ماندهاند که چگونه باید خود را از اصابت ترکشهای این بازی حفاظت کنند، چرا که در صورت فرض ادامه حیات جمهوری اسلامی، تمایل به هر سوی این دعوای زرگری، میتواند نقشآفرینی آنها را در عرصه سیاست برای همیشه پایان بخشد
یکی دیگر از پیامدهای مهم این بازی، دلمشغول کردن مردم به موضوعی تازه است که از قضا میتواند خوراک گفت و شنود در گردهماییهای خانوادگی و در ادارات باشد ونیز ایجاد انحراف در افکار عمومی از موضوع جنبش، زندانیان سیاسی، قتل و شکنجههای دو سال اخیر، حصرخانگی موسوی و کروبی، حذف یارانهها و وضعیت بد اقتصادی، اعتراضات کارگری و...میباشد
و از نقشآفرینان گروه خامنهای یا جناح حاکمترمیتوان از حسین شریعتمداری، اعضای بیت خامنهای، مصباح یزدی، تعدادی از وعاظ بددهن و امامان جمعه شناخته شدهتر و منفورتر نام برد. در این میان چند تن از فرماندهان سپاه و بسیج نیز درگیر ماجرا خواهند بود که مشخص نیست از ماجرا خبر دارند یا به عنوان سیاه لشکر بکار گمارده خواهند شد! اما کسانی مانند هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و حسن روحانی سردرگم ماندهاند که چگونه باید خود را از اصابت ترکشهای این بازی حفاظت کنند، چرا که در صورت فرض ادامه حیات جمهوری اسلامی، تمایل به هر سوی این دعوای زرگری، میتواند نقشآفرینی آنها را در عرصه سیاست برای همیشه پایان بخشد
یکی دیگر از پیامدهای مهم این بازی، دلمشغول کردن مردم به موضوعی تازه است که از قضا میتواند خوراک گفت و شنود در گردهماییهای خانوادگی و در ادارات باشد ونیز ایجاد انحراف در افکار عمومی از موضوع جنبش، زندانیان سیاسی، قتل و شکنجههای دو سال اخیر، حصرخانگی موسوی و کروبی، حذف یارانهها و وضعیت بد اقتصادی، اعتراضات کارگری و...میباشد
سناریو ۲ - بحثهای بوجود آمده یک بازی نبوده و یک دعوای تمام عیار است. به رغم اینکه احمدینژاد با پشتیبانی کامل خامنهای در صحنه سیاسی کشور پر و بال گرفته، اما حال که باید صحنه را به دیگری واگذار کند، احساس میکند وزنهاش در عرصه سیاسی کشور به اندازهای شده است که میتواند به عنوان رهبر یک جناح سیاسی و فکری عرضاندام کند. اما از سوی دیگر خامنهای که سالهاست عادت کرده است فصلالخطاب باشد، نوچه خود را بر نمیتابد. او مدتها بود که بدنبال بهانهای برای به تله انداختن احمدینژاد میگشت تا بتواند او را در انظار عمومی کنف و بادش را خالی کند. گاهگداری با پیچاندن گوش او واطرافیانش از جمله واداشتن وعاظ نزدیک به خود، نظیر حدادیان و ارضی در حملههای لفظی و فحاشیهای رکیک در منابر به احمدینژاد و رحیممشایی، سیگنالهایی را ارسال میکرد. اما احمدینژاد راههای دیگری را برای خراب کردن رهبر قبلا آزموده بود و همانها را که از قضا کارساز یافته بود و هر از گاهی بمورد اجرا میگذاشت. در همین مورد اخیر، او نسبت به تصمیمگیری رهبرش مبنی بر ابقا مصلحی در پست وزارت اطلاعات، به خامنهای کممحلی روا داشت و حکم اورا به پشیزی نانگاشت تا جایی که خامنهای بر خلاف احکام حکومتی سابق، مجبور شد اینبار طی نامهای رغبت خود را نسبت به ماندگاری وزیر مستعفی بر ملا سازد. آنچه که روشن است هردو طرف، دعوا را با ظرافت و احتیاط به جلو میبرند وبا توجه به اینکه در میان نظامیان و شبه نظامیان، دارای طرفدارانی میباشند، این خطر که پای آنها به ماجرا باز شود را از نظر دور نمیدارند. صرفنظر از بهانهجوییهای خامنهای برای بخاک مالیدن پوزه احمدینژاد، اما از این نکته نیز نباید غافل شد که مگر در لابلای اطلاعات و پروندههای موجود در وزارت اطلاعات چه چیزهای با ارزشی نهفته است که میتواند درآینده به عنوان اسلحهای خانمانسوزدر دسترس طرف مقابل قرار گرفته و بلای جان او شود؟ آنچه که مسلم شده اینست که طرفین دعوا، هر کدام تسلط بر دیگری را در گرو افشای مستنداتی میپندارند که از کثافتکاریهای هر کدام، در مخازن اطلاعاتی دستگاه مربوطه موجود است
***
هر دو سناریو - چه بازی و جنگ زرگری و چه دعوای واقعی برای سهمخواهی بیشتر از ثروت ملت - تضعیف و ریزش نیروهای دشمن ملت را در پی خواهد داشت و همانطور که در ابتدای سخن بدان اشاره شد هشیاری ملت در انتخاب راهی که تا کنون پیموده و استوارتر خواهد پیمود، اهمیتی برجسته دارد. به باور من، طرحهای حکومت نخنما شده و ملت بزرگ ایران به این یقین رسیده است که دیگر به دیوارحکومت جمهوری اسلامی نمیتوان یادگاری نوشت و این حکومت اصلاحپذیر نیست، و نیز با مرور تجربیات پس از انتخابات سال ۸۸ و طی تحمل زجر و درد و اهدا خون در راه آزادی، فریب دوباره بازیهای حکومت را نخواهد خورد: جمهوری اسلامی به مثابه زمین بایر و خشکی است که هر آنچه در آن بکاریم، سبز نمیشود و نهایتا محصولی در آن نمیروید
داریم به پایان فصل آخر کتاب حیات جمهوری اسلامی نزدیک میشویم: صحنههایی حماسی، همدلانه و پرشور از ملت بزرگ ایران را میتوان در ذهن به تصویر کشید