شاید بهتر باشد، برای پیشبرد جنبش نخست امکانات، محدودیتها و اشتباهات احتمالیمان را بهتر بشناسیم. اما پیش از هر چیز ذکر این نکته ضروریست که حکومت در بدترین و متزلزلترین موقعیتها در دوران ۳۲ ساله خود قرار گرفته و اگر جنبش نجنبد، این فرصت طلایی را نیز از دست خواهیم داد، اما مرور وضعیت جنبش از سه زاویه قابل بررسی است
یکم - حرکت مردم
اگر چه از خرداد ۱۳۷۶ به این طرف حضور مردم در صحنه، برای «نه» گفتن به دیکتاتور، بسیار چشمگیر بوده است، اما در استمرار حرکت تا زمان پیدایش جنبش سبز، فراز و فرودهایی را پشت سر گذاشتیم که شاید به دلیل «دست به عصا» بودن رهبران منتخب ملت و یا محظورات سیاسی آنها و بدنبال آن در پارهای موارد به لحاظ دلسردیهای بوجود آمده، در لاک خود فرو رفته و نهایتا عقب نشسته و به جمع تماشاگران پیوستیم
اما از قبل از انتخابات ۸۸ بدلیل حضور دو تن از سیاستمداران کهنهکار به عنوان نامزد ریاست جمهوری یعنی میر حسین موسوی که سالها از صحنه سیاسی خود را دور نگه داشته بود و مهدی کروبی که از دوره قبلی انتخابات از دسنگاه رهبری بویژه از مجتبی خامنهای، گلهمند و دلخور بود چرا که اعتقاد داشت مجتبی به لحاظ موقعیتش در تشکیلات پدر، دم و دستگاهی بهم زده و در امور شمارش آرای مردم وانتخابات و تعیین وزرا دخالت میکند و نیز از طرف دیگر ضعیف و دروغگو بودن احمدینژاد در طی ۴ ساله اول تصدی پست ریاست جمهوری، همه و همه دست به یکدیگر داده و تنور انتخابات گرم شد و طی آن حضور مردم به دلیل باور به دخالت در تعیین سرنوشت سیاسی کشور، در صحنه، روز بروز فزونی گرفت. وجود تبلیغات و برقراری مناظرههای تلویزیونی بحثانگیز در میان نامزدهای دوره دهم از یکسو و تاکید خامنهای بر پشتیبانی از احمدینژاد از سوی دیگر، چنان شور و شوقی در مردم پدید آورد که حکومت را به ترس انداخت که دوم خردادی دیگر دارد تکرار میشود و اینبار با آنزمان تفاوتهایی در مصمم بودن مردم به آشکار بهچشم میخورد. خلاصه بقیه ماجرا همانی شد که همه بیش و کم از آن خبر داریم
اما چرا آن شور و شوق در میان جوانان و آن صحنههای حماسی پس ازانتخابات جای خود را به خمودگی و بیعملی داده است. در شرائط حاضر که ملت در موقعیت ممتازی قرار دارد و حکومت بشدت در ترس و نگرانی بسر میبرد شاید بهترین زمان در ۳۲ ساله گذشته برای ساقط کردن این رژیم قرار گرفتهایم
با دوستی گفتگوی داغی داشتم پیرامون انگیزههای مردم در سرنگونی حکومت، که او با اشاره به مواردی مرا به اندیشه واداشت. او اعتقاد دارد که طی مرور وقایع یکصد ساله گذشته و مطالعه رفتارهای سیاسی مردم از دیدگاه جامعهشناختی، به این برداشت رسیده است که بسیاری از ما مردم، هنگامهی شکوفه و رسیدن میوه را بیشتر میپسندیم، تا شرکت در روند کاشت و پرورش آن که مرا بیاد نقلی از یکی از کاربران بالاترین انداخت که در ذیل یکی از لینکها نوشته بود «ما آدمهای دقیقه ۹۰ ای هستیم». دوست من باور دارد که شاید مشکل، ریشه درتاریخمان و یا گره در فرهنگمان دارد، که البته جای آن در بررسیهای کارشناسانه خالیست
اما به گمان خودم، احتمال نگرانی از قضاوت و سرزنش سایرینای که ما را مورد پند قرار میدهند که «...این حکومت درست شدنی نیست، پس نباید حرکتی کرد...»، در صورت غلط شدن مقطعی نتایج محاسبات، میتواند یکی از موانع باشد
بهر حال، تک تک یا مجموعه عوامل گفته شده در بالا، اگرچه در خاموشیهای مقطعی ملت بیاثر نیست، ولی ما ملت بارها ثابت کردهایم که از وحشیگری حکومت و اوباشان آن، هیچگاه ابایی و هراسی به دل راه ندادهایم و آنجا که لازم بوده، حضور داشتهایم
اگر چه از خرداد ۱۳۷۶ به این طرف حضور مردم در صحنه، برای «نه» گفتن به دیکتاتور، بسیار چشمگیر بوده است، اما در استمرار حرکت تا زمان پیدایش جنبش سبز، فراز و فرودهایی را پشت سر گذاشتیم که شاید به دلیل «دست به عصا» بودن رهبران منتخب ملت و یا محظورات سیاسی آنها و بدنبال آن در پارهای موارد به لحاظ دلسردیهای بوجود آمده، در لاک خود فرو رفته و نهایتا عقب نشسته و به جمع تماشاگران پیوستیم
اما از قبل از انتخابات ۸۸ بدلیل حضور دو تن از سیاستمداران کهنهکار به عنوان نامزد ریاست جمهوری یعنی میر حسین موسوی که سالها از صحنه سیاسی خود را دور نگه داشته بود و مهدی کروبی که از دوره قبلی انتخابات از دسنگاه رهبری بویژه از مجتبی خامنهای، گلهمند و دلخور بود چرا که اعتقاد داشت مجتبی به لحاظ موقعیتش در تشکیلات پدر، دم و دستگاهی بهم زده و در امور شمارش آرای مردم وانتخابات و تعیین وزرا دخالت میکند و نیز از طرف دیگر ضعیف و دروغگو بودن احمدینژاد در طی ۴ ساله اول تصدی پست ریاست جمهوری، همه و همه دست به یکدیگر داده و تنور انتخابات گرم شد و طی آن حضور مردم به دلیل باور به دخالت در تعیین سرنوشت سیاسی کشور، در صحنه، روز بروز فزونی گرفت. وجود تبلیغات و برقراری مناظرههای تلویزیونی بحثانگیز در میان نامزدهای دوره دهم از یکسو و تاکید خامنهای بر پشتیبانی از احمدینژاد از سوی دیگر، چنان شور و شوقی در مردم پدید آورد که حکومت را به ترس انداخت که دوم خردادی دیگر دارد تکرار میشود و اینبار با آنزمان تفاوتهایی در مصمم بودن مردم به آشکار بهچشم میخورد. خلاصه بقیه ماجرا همانی شد که همه بیش و کم از آن خبر داریم
اما چرا آن شور و شوق در میان جوانان و آن صحنههای حماسی پس ازانتخابات جای خود را به خمودگی و بیعملی داده است. در شرائط حاضر که ملت در موقعیت ممتازی قرار دارد و حکومت بشدت در ترس و نگرانی بسر میبرد شاید بهترین زمان در ۳۲ ساله گذشته برای ساقط کردن این رژیم قرار گرفتهایم
با دوستی گفتگوی داغی داشتم پیرامون انگیزههای مردم در سرنگونی حکومت، که او با اشاره به مواردی مرا به اندیشه واداشت. او اعتقاد دارد که طی مرور وقایع یکصد ساله گذشته و مطالعه رفتارهای سیاسی مردم از دیدگاه جامعهشناختی، به این برداشت رسیده است که بسیاری از ما مردم، هنگامهی شکوفه و رسیدن میوه را بیشتر میپسندیم، تا شرکت در روند کاشت و پرورش آن که مرا بیاد نقلی از یکی از کاربران بالاترین انداخت که در ذیل یکی از لینکها نوشته بود «ما آدمهای دقیقه ۹۰ ای هستیم». دوست من باور دارد که شاید مشکل، ریشه درتاریخمان و یا گره در فرهنگمان دارد، که البته جای آن در بررسیهای کارشناسانه خالیست
اما به گمان خودم، احتمال نگرانی از قضاوت و سرزنش سایرینای که ما را مورد پند قرار میدهند که «...این حکومت درست شدنی نیست، پس نباید حرکتی کرد...»، در صورت غلط شدن مقطعی نتایج محاسبات، میتواند یکی از موانع باشد
بهر حال، تک تک یا مجموعه عوامل گفته شده در بالا، اگرچه در خاموشیهای مقطعی ملت بیاثر نیست، ولی ما ملت بارها ثابت کردهایم که از وحشیگری حکومت و اوباشان آن، هیچگاه ابایی و هراسی به دل راه ندادهایم و آنجا که لازم بوده، حضور داشتهایم
دوم - راهبری جنبش از ابتدا تا کنون
رهبران ملت در مقاطعی از تاریخ استقرار حکومت جمهوری اسلامی، بویژه پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ در چند نوبت فرصتسوزی کردهاند و آنطور که باید و شایسته ملت بوده است، خودکامه را گوشمالی نداده تا جایی که کار را بدینجا رساندهاند، اما این نوشته، قصد آن ندارد که بدنبال مقصری باشد که اگر باشد، برای دستیابی به پاسخ نیز کم، محق نیست . اما یادآوری آن در شرائط حاضر، از این جهت حائز اهمیت است که رهبران فکری و سیاسی جامعه، چشمها و گوشهایشان را برای فرصتهای آینده - که دور هم نیست - کاملا باز نگهداشته تا تلاششان و زحماتمان بهباد نرود
سوم - آینده جنبش
احساس نیاز به داشتن یک شورای رهبری مورد وفاق همه گروههای مخالف - اعم از ساکن در داخل و یا در خارج از کشور و فارغ از هر نوع تفکر و اندیشه سیاسی، عقیدتی و جهانبینی - از آنجا ناشی میشود که به باور من تا هنگامی که آلترناتیو توانا و قدرتمندی به عنوان هماهنگکننده، وجود نداشته باشد، برای سرنگونی رژیمی که به چنین درجهای از خواری و خفت رسیده و پایههای قدرتش از ۳۲ سال گذشته تا بهحال چنین لرزان و سست نبوده است، کاری چشمگیرو برجستهای رخ نخواهد نمود، واگرچه هر حرکت جنبش، خواب را از چشمان حکومتیان ربوده و در آینده نیز خواهد ربود، اما کافی نیست و حرکت کوشندگان سیاسی و اجتماعی به مثابه داخل شدن در دایره باطلی خواهد بود که همواره ما را به نقطه شروع بازمیگرداند
لازم است دوباره تاکید شود، نیاز به رهبر یا شورای رهبریای توانا و اندیشمند، که هم سر سازگاری با قانون اساسی و حکومت فعلی را نداشته باشد و هم از منظر بینالمللی قابل قبول و از دیدگاه ملت دارای اتوریته کافی و چهرهای کاریزماتیک بوده، احساس میشود، چرا که برای نقشآفرینی در چنین روزهایی مثل روز کارگر در ۱۱ اردیبهشت - که بسیار در پیش خواهد بود و همهمان تشنه حرکت در آن روزها هستیم - و نیز برای حرکت انتقالی به دوران نوین، میطلبد که وجودش را باور کنیم. آن رهبریت میتواند انتخابی از داخل کشور - مانند موسوی و کروبی و ... - یا ساکن در خارج و یا ترکیبی از دو سو باشد. اما آنچه که به عنوان نکته برجستهای خود را مینمایاند، «او» یا «او»هایی باید انتخاب شود/شوند که، توانایی اداره جنبش را داشته باشد/باشند و دستیابی به چنین امر مهمی یعنی عملیاتی کردن راهکار انتخاب، به عهده اندیشمندان سیاسی و فعالانی خواهد بود که این بحث را منطبق با اصول، بطور جدی و عملی به جلو برند
احساس نیاز به داشتن یک شورای رهبری مورد وفاق همه گروههای مخالف - اعم از ساکن در داخل و یا در خارج از کشور و فارغ از هر نوع تفکر و اندیشه سیاسی، عقیدتی و جهانبینی - از آنجا ناشی میشود که به باور من تا هنگامی که آلترناتیو توانا و قدرتمندی به عنوان هماهنگکننده، وجود نداشته باشد، برای سرنگونی رژیمی که به چنین درجهای از خواری و خفت رسیده و پایههای قدرتش از ۳۲ سال گذشته تا بهحال چنین لرزان و سست نبوده است، کاری چشمگیرو برجستهای رخ نخواهد نمود، واگرچه هر حرکت جنبش، خواب را از چشمان حکومتیان ربوده و در آینده نیز خواهد ربود، اما کافی نیست و حرکت کوشندگان سیاسی و اجتماعی به مثابه داخل شدن در دایره باطلی خواهد بود که همواره ما را به نقطه شروع بازمیگرداند
لازم است دوباره تاکید شود، نیاز به رهبر یا شورای رهبریای توانا و اندیشمند، که هم سر سازگاری با قانون اساسی و حکومت فعلی را نداشته باشد و هم از منظر بینالمللی قابل قبول و از دیدگاه ملت دارای اتوریته کافی و چهرهای کاریزماتیک بوده، احساس میشود، چرا که برای نقشآفرینی در چنین روزهایی مثل روز کارگر در ۱۱ اردیبهشت - که بسیار در پیش خواهد بود و همهمان تشنه حرکت در آن روزها هستیم - و نیز برای حرکت انتقالی به دوران نوین، میطلبد که وجودش را باور کنیم. آن رهبریت میتواند انتخابی از داخل کشور - مانند موسوی و کروبی و ... - یا ساکن در خارج و یا ترکیبی از دو سو باشد. اما آنچه که به عنوان نکته برجستهای خود را مینمایاند، «او» یا «او»هایی باید انتخاب شود/شوند که، توانایی اداره جنبش را داشته باشد/باشند و دستیابی به چنین امر مهمی یعنی عملیاتی کردن راهکار انتخاب، به عهده اندیشمندان سیاسی و فعالانی خواهد بود که این بحث را منطبق با اصول، بطور جدی و عملی به جلو برند