با نگاهی اجمالی به رویدادهای امنیتی پس از انقلاب بویژه از نیمه دوم دهه ۷۰ تا کنون می توان بر این باور استوار شد که روزنامه نگاران و نویسندگان از اولین و آسیب پذیر ترین اقشار جامعه بوده اند که مورد هجوم ایادی استبداد قرار گرفته و سخت ترین شرایط را در بازداشتگاههای قانونی و غیر قانونی - هم خود و هم خانواده هایشان - تحمل کرده اند و شماری از ایشان هم اکنون زیرشکنجه و بعضی درتبعید بسرمی برند. همچنین همگان ازکشتار و قتلهای زنجیره ای اطلاع کافی دارند. مگر روزنامه نگار و نویسنده چه می گوید و چه می نویسد که از نظر حکومت جمهوری اسلامی و دستگاه مخوف امنیتی آن همواره زیر ذره بین قرار دارد و به بهانه های واهی مورد هتک حرمت و ضرب و جرح قرار می گیرد
***
زید آبادی در مقاله ای زیرعنوان "طرح دو پرسش از آیت الله خامنه ای" در بخشی از آن چنین می نویسد
پرسش نخست من از رهبری به همان حساسیتهای موجود در مورد طرح پرسش و یا نقد اظهار نظرهای ایشان بر میگرددسوال این است که به چه علت شرعی، عقلی، قانونی و یا عرفی و بر اساس کدام مصلحت عمومی، پرسش علنی از رهبری و یا نقد گفتهها و عملکرد وی، عملا در جامعه ایران ممنوع است؟
او در بخش دوم نامه خود به علی خامنه ای پرسش دوم را اینگونه مطرح می کند
پرسش دومم اما مربوط به مسالهای است که برای جامعه ایرانی سرنوشتساز شده و چنانچه در مورد آن، تصمیم درست گرفته نشود، چه بسا کشور ما را در شرایط فوقالعاده خطرناکی قرار دهدهمانطور که همه میدانیم، بحث دستیابی ایران به چرخه سوخت هستهای، مدتها است که ایران را اسیر بحرانی بینالمللی کرده و سبب صدور قطعنامههای الزام آوری از طرف شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران شده است
***
عیسی سحرخیز در مقاله ای با عنوان "فرار به جلوی احمدی نژاد" دربخشی از آن چنین می نویسد
محمود احمدی نژاد در حرکتی حساب شده و به ظاهر در نمایش “ذوب در ولایت”، اما در عمل در چارچوب تبعیت از “سیاست فرار به جلو”، اقدام به مسلخ فرستادن چند وزیر با نیت نجات خود و موقعیتش کرده است.
او که به دلیل “نادانی”، “ناتوانی” و “ناکارایی”، لبه ی تیغ انتقاد را حتی از جانب بالاترین سطوح مقام های رسمی کشور بر گردن خود احساس می کند و هر روز که می گذرد با بالاگرفتن موج اعتراض ها و نارضایتی عمومی در داخل و تشدید مناقشات و تنش های منطقه ای و بین المللی مواجه می شود، با اتخاذ این مشی سیاسی خاص می خواهد برای نجات خود و پایان بردن دوره ی چهار ساله ی ریاست جمهوری به هر قیمت و هزینه، تنها وزرای دولت را قربانی کند
***
در مقاله ای به قلم مصطفی تاج زاده با عنوان "منطق آقای شریعتمداری" سردبیر منتصب خامنه ای در روزنامه کیهان اینگونه به چالش کشیده می شود
آقای شریعتمداری بر مبنای کدام معیار اخلاقی حاکمیت یکدست و تکصدای آمریکا را بر مقدرات عالم، ظالمانه میخواند و اعتراض میکند که «چرا دولت آمریکا علیه منتقدان خود از ابزار حق وتو در شورای امنیت سوء استفاده میکند» در عین حال جریان سیاسی متبوع خود همزمان همان روش را علیه منتقدان خود اعمال میکند؟
جالب آنکه نظارت استصوابی یا نظارت مطلقه و غیر پاسخگوی شورای نگهبان مورد تایید نماینده محترم ولی فقیه در کیهان از حق وتوی دولتهای بزرگ از جمله آمریکا ناموجهتر است زیرا که: اولا، دولت آمریکا حق وتو را درباره مردم یا منتقدان خود در درون آمریکا اعمال نمیکند و به رعایت قواعد دموکراتیک برای شهروندان خود ملتزم است. ثانیا، در شورای امنیت سازمان ملل فقط آمریکا دارای حق وتو نیست بلکه چهار قدرت بزرگ دیگر با علایق و منافع متفاوت و گاه متضاد با دولت ایالات متحده از حق وتو برخوردارند. همین اختلاف منافع یا دیدگاهها، فضای تنفس را تا حدودی در کشورها باز میکند. اما در ایران فقط یک گرایش در شورای نگهبان واجد حق وتو است و آن را علیه هموطنان منتقد خود اعمال میکند
جالب آنکه نظارت استصوابی یا نظارت مطلقه و غیر پاسخگوی شورای نگهبان مورد تایید نماینده محترم ولی فقیه در کیهان از حق وتوی دولتهای بزرگ از جمله آمریکا ناموجهتر است زیرا که: اولا، دولت آمریکا حق وتو را درباره مردم یا منتقدان خود در درون آمریکا اعمال نمیکند و به رعایت قواعد دموکراتیک برای شهروندان خود ملتزم است. ثانیا، در شورای امنیت سازمان ملل فقط آمریکا دارای حق وتو نیست بلکه چهار قدرت بزرگ دیگر با علایق و منافع متفاوت و گاه متضاد با دولت ایالات متحده از حق وتو برخوردارند. همین اختلاف منافع یا دیدگاهها، فضای تنفس را تا حدودی در کشورها باز میکند. اما در ایران فقط یک گرایش در شورای نگهبان واجد حق وتو است و آن را علیه هموطنان منتقد خود اعمال میکند
***
عیسی سحرخیز دربخشی از نامه خود به دادستان تهران نوشته است
درخواست من از جنابعالی این است که یکبار و برای همیشه بفرمایید چه نهادی، چه زمانی، و چگونه "ساختارشکنی" را فعل جرم معرفی کرده است که مستحق مجازات باشد... بهگمان من، حال که چنین قانونی در کشور وجود ندارد و چنین جرمی تعریف نشده است، براساس آنچه به شما "آموختهاند" یا از شما "خواستهاند" اکنون هر آن کس که نقد و انتقادی به رهبری نظام داشته باشد، "ساختارشکن" معرفی میشود. درصورتیکه از دید فرد مورد نظر، گفتار و نوشتار او اقدامی شرعی و قانونی در چارچوب اصول "امر به معروف و نهی از منکر" و "نصیحه الملوک" است
نمونه های بالا و بسیاری دیگر از این دست از جمله نوشته های محمد نوری زاد, محمد مختاری, محمد جعفر پوینده, علی اکبر سعیدی سیرجانی, علی شکوری راد, مسعود بهنود, ماشاالله شمس الواعظین, عمادالدین باقی, خسرو گل سرخی و... همواره سبب ساز دستگیری و محروم کردن ایشان از حقوق اولیه شهروندی بوده است. پس از انقلاب مشروطه که درد آزادیخواهان همانا ایجاد جامعه ای دموکراتیک برای سربلندی ملت ایران بوده تا کنون موارد متعددی از اجحاف و تعدی به روزنامه نگاران و نویسندگان آزاده بچشم می خورد, اما با ورق زدن تاریخ ۳۲ ساله حکومت جمهوری اسلامی ومقایسه آن با عملکرد حکومت های پیشین از منظر امنیتی, شواهد بیشتری براین مدعا خواهیم یافت
درخواست من از جنابعالی این است که یکبار و برای همیشه بفرمایید چه نهادی، چه زمانی، و چگونه "ساختارشکنی" را فعل جرم معرفی کرده است که مستحق مجازات باشد... بهگمان من، حال که چنین قانونی در کشور وجود ندارد و چنین جرمی تعریف نشده است، براساس آنچه به شما "آموختهاند" یا از شما "خواستهاند" اکنون هر آن کس که نقد و انتقادی به رهبری نظام داشته باشد، "ساختارشکن" معرفی میشود. درصورتیکه از دید فرد مورد نظر، گفتار و نوشتار او اقدامی شرعی و قانونی در چارچوب اصول "امر به معروف و نهی از منکر" و "نصیحه الملوک" است
***
روزنامه نگاران و نویسندگان متعهد درد های مردم را منعکس می کنند و به مثابه چشمان بیدار ملت, ضعف ها و ندانم کاریها را گوشزد می نمایند. هر جا که نامه بگونه ای به آقای خامنه ای ارتباط پیدا می کند سختگیری ها و بگیر و ببند ها شدیدتر صورت می گیرد, در صورتیکه ثابت شده است اینگونه رفتار اثری درکاهش بیان انتقادها از رهبر نداشته و حتا در پاره ای از موارد به سطح جامعه کشیده شده و بصورت شعارهایی در میان مردم و در حرکتهای اعتراضی نیز تجلی یافته است. با آرزوی آزادی همه دربندان سیاسی کشورمان ایران, به یقین روزهای تعیین کننده ای پیش روی ملت قهرمانمان است که تکلیف حاکمان و جباران طی آن بزودی یکسره خواهد شد. ازهم اینک بوی آن به مشام می رسد